واژه

معنی کلمات

واژه

معنی کلمات

معنی کلمات و معانی اسمها و شهرها و کشورها و رسم و رسومات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۰۸ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

آرَش یک نام پسرانه ایرانی به معنی آذرخش است و در حقیقت مخفف آذرخش است .آرش همان آرش کمانگیر نامدار است که با پرتاب تیر به منظور رفع اختلاف میان ایران و توران و تعیین مرز ایران جان خود را بر سر این کار نهاد و روح او با پرتاب تیر با تیر به پرواز درآمد و در راه میهن جان بر کف نهاد . آرَشِ کَمانگیر نام یکی از اسطوره‌های ایران باستان می باشد. داستان آرش کمانگیر در کتاب اوستا آمده است . در شاهنامه فردوسی  از آرش در سه جا با سرفرازی نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده . در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی به آن اشاره هایی شده‌ است. ابوریحان بیرونی، در کتاب « آثارالباقیة » به هنگام شرح «جشن تیرگان»، داستان آرش را شرح می دهد و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند. در اوستا آرش را اِرِخشه خوانده‌اند و معنی هایی متفاوت با آنجه بنده در بالا آوردم نگاشته اند :   «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شده است که گمان می رود  همین آرش باشد.  و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را (به احتمال زیاد سکاها را) از مرز ایران دور کرده است.   داستان آرش در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره نمود . سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و قرار می شود  کمانداری ایرانی برفراز البرز تیری پرتاب کند و  تیر به هر جا بنشست آنجا مرز ایران و توران شود . آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار می‌شود. به کوه دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. تیر از بامدادتا غروب حرکت کرد و در کنار رود جیحون(آمو دریا )بر درخت گردویی فرود آمد و آنجا مرز ایران و توران شد .جان  آرش  در تیر دمیده می‌شود. برابر با برخی روایت ها( اسفندارمذ) تیر و کمانی را به آرش داد و گفت که این تیر بسیار دور می رود ولی هر که از آن استفاده کند، خواهد مرد. اما آرش نترسید و  به خاطر میهن جان خود را فدا کرد .
کَسرا که به صورت کسری هم درست است همان خسرو است . کسرا شکل عربی شده ی خسرو است . خسرو یا کسرا یعنی شاه خوب و اصل آن خوَســرَو است . هنوز کردها این نام را درست و همانند تلفظ کهن آن بر زبان می رانند . حال که کسرا همان خسرو است به توضیح نام خسرو در فرهنگها توجه کنید : خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِ) ملک ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-ff8642c7b25a420da70c90d41acdb684-fa.html#">۞ . پادشاه husruv (نیک شهرت ) ((مناس 277)) و srav- xu، اوستا sravah hu (اسفا 1 : 2 ص 193) (بمعنی نیک نامی ومشهور)، سانسکریت sushravas ((بارتولمه 1738)) پازند xosrau ((مسینا 139)) معرب آن ((کسری ))((مفاتیح خوارزمی ص 76)) نام چند تن از شاهان در پارسی بمعنی شاه گرفته شده شهنشها ملکاخسروا خداونداچو آفتاب تویی بر همه جهان تابان .معزی نیشابوری .');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-ff8642c7b25a420da70c90d41acdb684-fa.html#">۞ .(زمخشری ) (از برهان قاطع). کسری . قیصر. (ج ، اَکاسِره ،قیاصره ). هر پادشاه صاحب شوکت . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ج ، خسروان
رامین یک نام پسرانه ایرانی است . رامین در داستان عاشقانه ویس و رامین است که نامدار شده است . نامی خوش آهنگ و گوش نواز است که به آسانی بر زبان می آید و از این رو خانواده ها آن را به عنوان نام فرزندشان بر می گزینند . برای رامین معانی متفاوت ذکر کرده اند بهترین آن معانی این است : دارای آرامش خاطر ببینیم در فرهنگها در باره رامین چه آمده است : ( ادامه مطلب را بخوانید )
فاطِمه یک نام دخترانه دارای ریشه عربی است و معنای آن در همه فرهنگ های لغت چنین آمده است :  زنی که فرزندش را از شیر گرفته است . زنی که بچه ٔ دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث ). اما ببینیم در بزرگ ترین فرهنگ لغت عرب چه آمده است : وفَطَمَ  الصبیِّ یَفْطِمه  فَطْماً ، فهو  فطیم:  فصَلَه من الرضاع. ( ترجمه : فطم الصبی . یعنی کودک را از شیر گرفت.) نام فاطمه پیش از حضرت فاطمه  همسر حضرت علی نیز به کار می رفته و در شعر جاهلی این نام موجود است .در آغاز اسلام نیز چند فاطمه وجود داشت . فاطِمة  دختر پیامبر اسلام فاطِمة  بنت أسد بن هاشم مادر علی بن أبی طالب فاطمة  بنت حمزة سید الشهداء فاطمة  بنتُ عُتْبة بن ربیعة فاطمة  بنت عبد الله بن عمرو بن عِمْران بن مَخْزُوم مادر بزرگ پیامبر در این تصویر نامهای منسوب به حضرت فاطمه وجود دارد . اما این معنی ( مادری که فرزندش را از شیر گرفته است )در فرهنگ های لغت است . حال از نگاه دیگری بدین نام بنگریم :( به ادامه مطلب بروید.)
فرشته یک نام زیبای دخترانه ایرانی است .به معنی زنی بسیار زیبا که در درگاه خداوند است و بسی مهربان و دوست داشتنی و نگارین و دارای دو بال سفید است .در فرهنگ در باره ی فرشته چنین آمده است : فرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته .preshita ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ و مرکب از پر .pra ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ و اش .esh ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته .fraishta ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ ، در اوستا فرائشته .fraeshta ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ ، ارمنی عاریتی و دخیل هرشتک .hreshtak ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ از فرشتک ، در فارسی جدید، لهجه ٔ شمال ایران فیریشته .firishtah ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ و لهجه ٔ جنوب غربی فیریسته .firistah ');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-166097b05aff44faaf0e1eb16db05bbe-fa.html#">۞ ، به سین مهمله . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). معروف است و به عربی مَلَک خوانند. (برهان ). فرسته . فریشته . سروش . (از یادداشت به خط مؤلف ). مخلوقی روحانی که به تازی مَلَک گویند. (ناظم الاطباء) : فرشته چو آید یکی جان ستان بگویم بدو جانم آسان ستان .. فرشته به خوی و چو عنبر به بوی به دل مهربان و به جان مهرجوی . فردوسی .
شیما یک نام دخترانه عربی است .شیما را  بر وزن سیما تلفظ می کنیم . اما تلفظ عربی آن فرق دارد . در عربی (شـَیمـآء ) گفته می شود و بر وزن (فـعْـلاء ) می باشد . شیماء مؤنث أشیَم است . شیما یعنی دختر دارای خال .
هندیان چه در گذشته و چه در حال دوستدار زبان فارسی بوده اند و امروزه صدها واژه فارسی در زبان هندی زینت بخش زبان هندی شده است . بخشی از این واژگان مربوط به دوره باستان است . مانند زمان کورش و داریوش هخامنشی . بخشی در کشورگشایی دوره غزنویان صورت گرفت . اما در دوره اکبرشاه زبان فارسی به عنوان زبان اداری شناخته شد و هندوان ترغیب شدند تا زبان فارسی را بیاموزند. در این دوران بخش بسیاری از کتابهای سانسکریت به فارسی ترجمه شد و شاعرانی به مانند «میرزا منوهر توسنی» پدیدار شدند.با تأسیس شرکت هند شرقی به دست انگلیسیان  از آنجاکه زبان اداری هند فارسی بود انگلیسیان وادار به یادگیری فارسی شدند اما کم کم زبان خود را به جای آن رسمیت دادند.
مَهدی یعنی هدایت شده. بیشتر می پندارند مَهدی یعنی هدایت کننده اما این طور نیست . هادی به معنی هدایت کننده است نه مهدی . مهدی یک نام پسرانه عربی است . اصل عربی اش ( مَهـدیّ ) با تشدید حرف ی است .  اصل آن مَهدوی  mahdooy  است که واو به ی  تبدیل و در آن ادغام شده است . مَهدوی ==>  مَهدیی ==>  مَهدیّ منظور از مهدی در فارسی همان امام دوازدهم شیعیان است و معمولاً  بر پسرانی که در نزدیکی نیمه شعبان چشم به جهان می گشایند این نام را می نهند . در فارسی به گویش تهران آن را مِتی تلفظ می کنند  .
شیرین یک نام دخترانه ایرانی است .( شیر + ین ) یعنی دختری به پاکی شیر  و البته معنای دوم آن همان شیرین در برابر تلخ است . اما معنی شیرین در فرهنگها : شیرین . (ص نسبی ) هر چیزکه نسبت به شیر داشته باشد، خصوصاً در حلاوت . (آنندراج ) (بهار عجم ). || طفل شیرخواره . (ناظم الاطباء). شیری . || هر چیز که مزه ٔ قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. غذا و خوراک باحلاوت . (ناظم الاطباء). حالی . حلو. صاحب طعمی چون طعم شکر. نقیض مر. مقابل تلخ . نوشین . (یادداشت مؤلف ) : اما شیرین یار فرهاد بود که این دو در خواب همدیگر را دیدند و دلداده ی هم شدند و به سوی تاق بستان کرمانشاه برای دیدار هم به راه افتادند زیرا در خواب نام تاق بستان را شنیده بودند . فرهاد پسر فغفور بزرگ ایرانیان دیار نزدیک چین و شیرین دختر پادشاه ارمنستان . اما شیرین به دلیل نزدیکی راه زودتر رسید و با خسروپرویز آشنا شد و گمان یرد که او همان خسرو ای است که در خواب دیده  و با او پیوند نمود هرچند دلش گواهی می داد خطا کرده است . وقتی فرهاد از راه رسید دیر شده بود . او طی داستان جالبی در کاخ شاهی شیرین را می بیند و آگاه می شود که او همان یاری است که در خواب دیده و شیرین نیز پی به کار نادرست خود می برد و بقیه ماجرا طولانی و زیبا و خواندنی است و این نوشتار توان شرح همه داستان را ندارد .
عباس ( عَـبّـاس ) نام پسرانه ی عربی است . این کلمه لقبی برای شیر است . عباس بر وزن ( فَعّال ) اسم مبالغه است و به معنی بسیار اخمو است . زیرا شیر نیز همیشه اخمو است . عباس از فعل ( عَـبَـسَ )به معنی ( ترشرویی کرد ) گرفته شده است .در ایران به خاطر نام حضرت عباس یا همان ابوالفضل این نام مرسوم است .البته حضرت عباس زیباروی بود طوری که اورا قمر بنی هاشم نامیده اند . اما باید بدانیم این نام پیش از ایشان بوده است . به معنی عباس در فرهنگهای معتبر عربی دقت کنید : عبس (لسان العرب)عَبَسَ یَعْبِسُ عَبْساً وعَبَّس: قَطَّبَ ما بین عینیه(یعنی روی در هم کشید)، ورجل عابِسٌ من قوم عُبُوسٍ.ویوم عابِسٌ وعَبُوسٌ: شدیدٌ؛ ومنه حدیث قُس: یَبْتَغِی دَفْعَ باسِ یَومٍ عَبُوسٍ؛ هو صفة لأَصحاب الیوم أَی یوم یُعَبَّسُ فیه فأَجراه صفة على الیوم کقولهم لیل نائم أَی یُنام فیه.وعَبَّسَ تَعْبِیساً، فهو مُعَبِّسٌ وعَبَّاسٌ إِذا کَرَّه وجهه، شُدِّدَ للمبالغة، فإِن کَشَر عن أَسنانه فهو کالِحٌ، وقیل: عَبَّسَ کَلَحَ.اما ببینیم این لغوی عرب چقدر زیبا عباس را معنی کرده است . ابن الأَعرابی: العَبَّاسُ الأَسد الذی تهرب منه الأُسْدُ؛ وبه سمی الرجل عَبَّاساً.می گوید عباس شیری است که شیر دیگر از او می گریزد و از این روی است که آدمی را عباس نامیده اند .