رامین یک نام پسرانه ایرانی است . رامین در داستان عاشقانه ویس و رامین است که نامدار شده است . نامی خوش آهنگ و گوش نواز است که به آسانی بر زبان می آید و از این رو خانواده ها آن را به عنوان نام فرزندشان بر می گزینند . برای رامین معانی متفاوت ذکر کرده اند بهترین آن معانی این است :
دارای آرامش خاطر
ببینیم در فرهنگها در باره رامین چه آمده است : ( ادامه مطلب را بخوانید )
رامین . اسم خاص .رام . رامتین . نام عاشق ویسه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نام عاشق ویس . (ناظم الاطباء). نام عاشق ویس است و قصه ٔ ویس و رامین مشهور است . (برهان ). همان رام عاشق ویس که واضع چنگ نیز بوده است نه غیر او، و سامانی گوید: رامین مرکب است از «رام » بمعنی طرب و «ین » و معنی ترکیبی آن طربناک است . (از رشیدی ). نام عاشق ویس که داستان عشق آن دو را فخرالدین اسعد گرگانی (متوفای 466 هَ . ق .) در سال 446 یا بعد از آن سال از پهلوی بنظم پارسی درآورده است و خلاصه ٔ داستان عشق ویس و رامین چنین است : رامین ، جوانیست زیباروی و خوش اندام ، که شیفته ٔ لذت و زیبایی است ، چنگ نیکو مینوازد و سرود خوش میگوید و حتی بعقیده ٔ فخرالدین گرگانی وی واضع چنگ است :
نشان است این که چنگ بافرین کردکه او را نام چنگ رامتین کرد. 102 مقدمه ).');" href="http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-6ceff256f40d452a97e992f00aee2a4d-fa.html#">۞ طبع عاشق پیشه ٔ اوست که با یک نگاه دلبسته و مفتون ویس میگرددو برای رسیدن بوصال فارغ از خیال ننگ و نام تا نقشه ٔ قتل برادر پیش میرود و در هجر یار قرار و آرام از کف میدهد و شکوه ٔ هجران آغاز می نهد. ویس نیز دختری است از شاهزادگان که بر سنت باستانی ایران نامزد برادر خود (ویرو) است اما موبد پیری که قاتل پدر اوست برسرزمین آنان لشکر میکشد و ویس را که دختری زیبا و نورسیده است از مادر و برادر خود جدا میسازد و بزور وعنف بعنوان همسری بسوی کاخ خود می آورد. اینجاست که دایه ٔ ویس پا در میان میگذارد و طلسم و جادو بر آن دو بکار می بندد و از این راه او را از شوهر پیر و قاتل پدرش بیش از پیش بیزار میسازد و تجمل زندگی و فرمانروایی شوهر سالخورده را در نظر او ناچیز مینماید تادختر دل بعشق رامین بندد. ویس که دختری عفیف و پاکدامان و کمروست ابتدا از این پیشنهاد دایه بشدت خشمگین میشود و زبان طعن و سرزنش میگشاید و تندی میکند، از طرفی دیگر می ترسد به ننگ جاوید آلوده شود و از بهشت ، که آخرین نقطه ٔ امید اوست نیز محروم ماند، از سوی دیگر می اندیشد از کجا که رامین بدو وفادار بماند؟ واز اینهمه سوز و گداز جز کام دل راندن قصدی داشته باشد؟ و میترسد که عشق رامین فقط جنبه ٔ کامجویی یا دشمنی و بدخواهی داشته باشد؛ اما دایه که در کار خود سخت استاد و مصر است از طرفی زیبایی و جوانی رامین رادر نظرش می آورد و از سوی دیگر زشتی عمل را در چشم وی بسیار ناچیز و بی اهمیت جلوه گر میسازد سرانجام افسون دایه در ویس کارگر میافتد و او دل بعشق رامین میبندد و در ضمن میخواهد انتقام پدر از شوهر پیر بگیرد. و وقتی که شوهر سالخورده برای نخستین بار از این ماجرای غم انگیز آگاهی مییابد او را سرزنش میکند. و آنگاه که شوهر نیمه شب او را درخوابگاه رامین می یابد می گوید که از ستمهای شوهر با یزدان راز و نیاز میکردم ! وشوهر نیز ناچار این عشوه را از وی میخرد! و دروغش را راست می پندارد! ولی کار بجایی میرسد که موبد بر طبق سنت قدیم دست بآزمایش ایزدی «ور» میزند و آتش ایزدی روشن میکنند که ویس از آن بگذرد تا اگر گناهکار است طعمه ٔ زبانه ٔ آتش گردد واگر بیگناهست خرمن آتش بر وی مانند آتش ابراهیم باشد، ولی ویس و رامین چون از بام کوشک شعله ٔ آتش را میبینند فرار را بر قرار ترجیح میدهند واز این داوری ایزدی سر باز میزنند و به ری میگریزند. سرانجام یک شب ویس که از کنار شوهر نهانی بخوابگاه رامین میرود و تا صبح در کنار وی میخسبد چون شوهر آگاه میشود و رسوایی راه میاندازد؛ ویس بدو قول میدهد که دیگر از این رسوایی دست بردارد! ولی باز دروغ میگوید و بفرمان عشق پا فراتر مینهد و با رامین نقشه ٔ قتل موبد سالخورده را میکشد تا بفراغت از یکدیگر کام گیرند ولی روزگار بزحمت آندو راضی نمیشود و موبد کهنسال بدون جنگ و خونریزی درمیگذرد و دست رامین بخون موبد آغشته نمی گردد. (از مزدیسنا صص 443 - 446) (مقدمه ٔ ویس و رامین چ محجوب صص 75 - 82). بیشتر شاعران نام دو دلداده را در ادبیات ایران آورده اند وبرخی از کسان هم خواندن این داستان را برای دختران ناروا شمرده اند : ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامین او چو ویس رطل زیبد در چنین حالی اگر صهبا زنیم .
سنایی .اگر خود آب حیوانی تو شیرین نه مهرت سیر گرددهمچو رامین .
نظامی .یا ز لیلی بشنود مجنون کلام یا فرستد ویس رامین را پیام .
(مثنوی ).چه حاجت است بگل عیش ویس و رامین رامیان خسرو و شیرین شکر کجا باشد.
سعدی .گرمنش دوست ندارم همه کس دارددوست تا چه ویسست که در هر طرفش رامینست .
سعدی .هودج ویس به منزلگه رامین بردندپایه ٔ سلطنت شاه به رامین دادند.
خواجوی کرمانی .شکوفه موبد است و ابر دایه صبا رامین و ویس دلستان گل .
خواجوی کرمانی .چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی چه حاجتست بگل بزم ویس و رامین را.
خواجوی کرمانی .با رخ بستان فروز ویس گلندام کس نبرد نام گل به مجلس رامین .
خواجوی کرمانی .شمع از جانبازی پروانه آمد سرفرازویس از دل بردن رامین مثل شد در جهان .
قاآنی .بذل و کف رادش ، کرم و طبع جوادش این ویسه و رامینی وآن دعد و ربابی .
قاآنی .بلبل خواند حدیث ویسه و رامین صلصل خواند حدیث وامق و عذرا.
سروش اصفهانی .