هندیان چه در گذشته و چه در حال دوستدار زبان فارسی بوده اند و امروزه صدها واژه فارسی در زبان هندی زینت بخش زبان هندی شده است . بخشی از این واژگان مربوط به دوره باستان است . مانند زمان کورش و داریوش هخامنشی . بخشی در کشورگشایی دوره غزنویان صورت گرفت . اما در دوره اکبرشاه زبان فارسی به عنوان زبان اداری شناخته شد و هندوان ترغیب شدند تا زبان فارسی را بیاموزند. در این دوران بخش بسیاری از کتابهای سانسکریت به فارسی ترجمه شد و شاعرانی به مانند «میرزا منوهر توسنی» پدیدار شدند.با تأسیس شرکت هند شرقی به دست انگلیسیان از آنجاکه زبان اداری هند فارسی بود انگلیسیان وادار به یادگیری فارسی شدند اما کم کم زبان خود را به جای آن رسمیت دادند.
ادبیات فارسی در هندنویسنده: مجتبی شاه آبادی فراهانی
چهارشنبه 4 مهر 1386
نگاهی گذرا به سیر گسترش
زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره هند
از میان ملل و نژادهای بسیاری که با هندوستان تماس داشتهاند و در زندگانی و فرهنگ هند نفوذ کردهاند، قدیمیترین و بادوامترین آنها ایرانیان هستند.
(جواهر لعل نهرو)
یکی از مهمترین دستاوردهای لشکرکشیهای پادشاهان ایران، روم و عثمانی به عنوان امپراتوریهای بزرگ به دیگر کشورها، تبادلات فرهنگی این تمدنها با دیگر فرهنگها بوده است.
بیشترین تأثیر را در این میان زبان و ادبیات شفاهی و مکتوب این قومها پذیرا بودند. به طوری که ما امروزه شاهد آن هستیم در زبان و ادبیات فارسی واژگانی وارد شدهاند که ریشه اصلی آنها عربی، روسی، ترکی، کردی، هندی، انگلیسی و حتا فرانسوی است و همانقدر هم زبان و ادبیات فارسی بر روی این فرهنگها تأثیر گذارده است.
یکی از نمونههای بارز این تأثیر را در زبان و ادبیات هند میتوانیم مشاهده نماییم که سابقه آن به 500 سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد، هنگامی که داریوش کبیر به عنوان اولین پادشاه ایرانی بر قسمتی از سند حکومت کرد و باعث شد زبان فارسی در سند و بلوچستان رواج پیدا کند.
در عهد غزنویان نیز دربار سلطان محمود غزنوی جایگاه علما، حکما، ادبا و شعرا از هر گروه و نژادی بود و با آنان با عزت و احترام برخورد مینمود و هر کجا که حکیم، عالم و ادیبی سراغ داشت او را به غزنین فرا میخواند. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، عنصری، فرخی و عسجدی از این دست هستند،[1] از این جمع ابوریحان بیرونی در بعضی از لشکرکشیهای محمود همراه ایشان به هند میرفت[2] و در یکی از همین سفرها بود که کتاب ارزشمند «فی تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل اومر ذوله» را از هند به ایران آورد. علما و ادبای بسیاری از هند هم در دربار ایشان رفت و آمد داشتند که معروفترین ایشان مسعود سعد سلمان است، سعد سلمان یکی از بزرگترین قصیدهسرایان سده ششم هجری است. قصاید و قطعات او پر از مضامین نغز و شعرش از لحاظ لطافت و بلاغت، سهل و ممتنع است و با اینکه اصالتاً هندی میباشد فارسی را به استادی تمام میداند؛ قسمتی از شعر ایشان را هنگامی که در قعله نای زندانی بود و به یاد لاهور سروده است را میخوانیم:
ای لاهور ویحک بـی من چگونهای؟
بـی آفتـاب روشـن، روشـن چگونهای؟
ای آن که باغ طبع من آراسته تو را
بـی لاله و بنفشـه و سوسن چگونهای؟
تو مرغزار بـودی و من شیر مـرغزار
با من چگونه بودی و بی من چگونهای؟
نفرستیم پیام و نگویی به حسن عهد
کاندر حصار بستـه چو بیژن چگونهای؟
از دیگر پادشاهانی که در گسترش زبان فارسی در هند بسیار تأثیرگذار بودند میتوان به شاهیخان که در تاریخ به نام سلطان زینالعابدین شهرت دارد اشاره نمود. ایشان زبان فارسی را در میان هندوان کشمیر رواج داد. اما در هندوستان نخستین کوشش در راه گسترش زبان فارسی به عهد پادشاه سکندر لودی بر میگردد. این در حالی است که زبان فارسی تا قرن شانزدهم میلادی بیشتر در بین طبقات عالی هندو رواج داشته است و آن هم محدود به نوشتن و گفتار عادی بوده است به طوری که نثری مسجع و یا نظمی در این نوشتار دیده نمیشود. این بدان معناست که فارسی میدانستهاند اما آنقدر تسلط نداشتهاند که بتوانند از زبان فارسی قطعهای ادبی خلق کنند. این تا زمان حمله مغول ادامه داشته است اما عصر جدید از گسترش زبان فارسی در بین هندوها با جلوس جلال الدین محمد اکبر معروف به اکبر شاه بر تخت سلطنت آغاز میشود.
در زمان سلطنت اکبر شاه به فرمان «درین ولاراجه تودرمل»[3] زبان فارسی به عنوان زبان اداری شناخته شد و هندوان مجبور شدند تا زبان فارسی را یاد بگیرند. در این دوران است که حجم بسیار زیادی از کتب سانسکریت به فارسی ترجمه گردید و شاعرانی به مانند «میرزا منوهر توسنی» ظهور مییابند.
پس از مرگ اکبر شاه پسرش جهانگیر به تخت سلطنت مینشیند، جهانگیر در مکتب میرزا منوهر توسنی پرورش یافته است، بنابراین به زبان فارسی مسلط است و این خود انگیزهای برای ترویج زبان فارسی در میان هندوان است.
در دوران حکومت جهانگیر اولین تألیفات را میبینیم که البته سرآغاز این تألیفات، ترجمه[4] است و سپس در حکومت شاه جهان و اورنگ زیب با انشاءنگاری و تاریخ نویسی به اوج خود میرسد به طوری که تاریخنگاریهای این دوره از نظر صحت و امانتداری از نمونههای دورههای قبلی به مراتب معتبرتر است.
پس از مرگ اورنگ زیب گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان وارد دوره جدیدی گردید. از آنجائیکه در دوره قبلی هندوانِ با سواد مشغول امور دولتی و خدمات سلطنتی شده بودند جدا کردن این قشر از جامعه از بدنه حکومت امکانپذیر نبود لذا زبان فارسی با سرعت بیشتری گسترش یافت و در واقع گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان مرهون ادبیات کارمندان سلطنتی است. در این دوران ما بیشترین حجم کتب در زمینههای مختلف از جمله تاریخ، بیوگرافی، ریاضی، ترجمه، قصص، انشاء و شعر میبینیم.
تأسیس شرکت هند شرقی توسط انگلیسیها دوران جدیدی را فرا روی زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره هند نهاد. تا آن زمان زبان فارسی، زبان دربار بود و امور دادگاهها، قراردادها و نامههای اداری تمامی به زبان فارسی انجام میپذیرفت و این امر مستشاران انگلیسی را برآن داشت تا زبان فارسی را فرا بگیرند. و همین توجه انگلیسیها به زبان فارسی – گر چه انگیزه سیاسی داشت – باعث گردید تا کتابهای فارسی بیشتری توسط هندوان نوشته و ترجمه شود و زبان فارسی در این دوره بیش از پیش رشد کند.
پس از آنکه انگلیسیها بر هندوستان مسلط گردیدند بر آن شدند تا زبان انگلیسی را جایگزین زبان فارسی در ادارات بکنند و سرانجام در سال 1829 میلادی رسماً زبان انگلیسی جایگزین زبان فارسی گردید.
هر چند این تصمیم به سرعت نتوانست عملی شود ولی در نهایت این زبان انگلیسی بود که به عنوان زبان رسمی ادارات شناخته شد و زبان فارسی تنها در میان مردم عادی و در سینه علاقمندان به این زبان باقی بماند و جایگاه خود را در ادارات از دست داد. با این حال شور و شوق و علاقه مردم هند به زبان و ادبیات فارسی به طور کامل از بین نرفت و در بین خانوادهها افرادی بودند که همچنان برای یادگیری زبان فارسی همت مینمودند اما این علاقه نهایتاً تا سال 1900 میلادی دوام آورد و بعد از آن بسیارکمرنگ گردید.
در حال حاضر زبان و ادبیات فارسی به عنوان یک رشته تحصیلی در نزدیک به 200 دانشگاه و دانشکدههای هندوستان تدریس میگردد و در میان عامه مردم نیز تأثیرات زبان و ادبیات فارسی به قدری بوده است که ریشهها و آثار آن را در مکالمات و گفت و شنودهای روزمره مردم کوچه و بازار به خوبی میتوانیم ببینیم.
در واقع بذری که اکبر شاه و تودرمل در میان هندوان پاشیدند، نهال آن در دوران سیصد ساله حکومت گورکانیان هند ریشههای خود را در دل مردم هند تنیده و این نهال با تغذیه از باورهای هندی تبدیل به درخت بارور و تنومندی تبدیل گردیده که دیگر هیچ چیزی نمیتواند آن را بخشکاند و یا از ادبیات هندوستان جدا نماید.
منابع:
1- جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، هند در یک نگاه، انتشارات شیرازه، تهران، چاپ اول، 1375.
2- اطهر رضوی، سیدعباس، شیعه در هند، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، چاپ اول، 1376.
3- تاراچند، تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علی پیرنیا و عزالدین عثمانی، انتشارات پاژنگ، تهران، چاپ اول، 1374.
4- سید عبدالله، ادبیات فارسی در میان هندوان، ترجمه محمد اسلم خان، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، چاپ اول، 1371.
5- ارشادی، فرهنگ، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1365.
[1] - حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز پس از سرودن شاهنامه، شاهکار خود را نزد محمود بُرد، منتها سلطان محمود به دلایلی که از این مقال خارج است از فردوسی و شاهنامه او استقبال خوبی نکرد.
[2] - سلطان محمد غزنوی بین 15 تا 17 بار به هندوستان لشکرکشی نمود.
[3] - درین ولا راجه تودرمل در لاهور متولد شد و در 18 سالگی به دربار اکبر شاه راه یافت و در 22 سالگی به عنوان وزیر در دربار مشغول به کار شد و در سال 998 هجری در گذشت.
[4] - در بحث ترجمه در این دوران میتوان به سنگهاسن تبیسی ترجمه بهارامل کهتری و راماین توسط گردهرداس کایسته دهلوی اشاره نمود.
www.tablighat-tablighat.mihanblog.com