واژه

معنی کلمات

واژه

معنی کلمات

معنی کلمات و معانی اسمها و شهرها و کشورها و رسم و رسومات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
سلام. من ترکی آز بیلیرم. لطفا اگر جایی ایراد می بینید بفرمایید. فهرست واژگان ترکی موجود در زبان فارسی امروزی آبجی: آباجیْ = آغاباجی = آغا (نامی برای احترام به بانوان) + باجی (خواهر) = خواهر بزرگوار اتابک: آتابک = آتابئیگ = آتا (پدر، بزرگ) + بیگ: خان بزرگ، خان خانان اُتاق: اوْتاق = اوْداق = اود (اودماق: آتش زدن)+ پسوند اق= جای گرم اُتراق: اوْتوُراق = اوتور (اوتورماق: نشستن) + پسوند اق = نشستگاه آچار: آچ (آچماق: باز کردن) + ار (پسوند اک): بازکننده، کلید آچمز: آچماز= آچ (آچماق: باز کردن) + ماز (پسوند سلب کردن) باز نشونده، در بازی شطرنج به مهره ای گویند که با برداشتن آن شاه مات شود. اخته: آختا= آخ (آخماق: روان شدن، بیرون آمدن، بالا رفتن) + تا (اک): بیرون آورده شده، حیوانی که بیضه هایش درآورده شده آشغال: آشقال = گوسفند لاغر و نامناسب برای برّه کشی، هر چیز نامرغوب؛ آشقار : مخلوط آقا، آغا = آغ (بزرگ، سفید) + پسوند ا= بزرگ، سرور، آقا را برای مردان و آغا را برای خانم­ها استفاده می­کنند: آغاخانیم، آغاننه، آبجی، آغابیگم، آغا بی بی النگو: ال (دست) + انگی (اک) = دستینه، دستبند اوزون برون: اوزون (دراز ، بلند) + بورون (دماغ) = دماغ دراز، نام یک گونه ماهی با بینی دراز آیلین: آی (ماه) + پسوند لین = هالۀ دور ماه، آیلا باتلاق: بات (باتماق : فرو رفتن) + پسوند جای لاق = فرو رفتنی باجّه: باجا = دریچه، روزنه نور بزرگ : بؤزوک = بؤزو (بؤزومک = صورت کهن بؤیومک = بزرگ شدن) + پسوند ک (اک) = بزرگ؛ در دیوان کاشغری بزوک آمده است. برابر فارسی بزرگ و کوچک، خُرد و کلان است. بزک: بزه ک = بزه (بزه مک: آرایش دادن) + پسوند ک: آرایش؛ بزکچی : آرایشگر بشقاب: بوش (خالی) + قاب (ظرف) : ظرف خالی بُغاز: بوْغاز = بوْغ (بوغماق: خفه کردن، بوْغاماق: گریه در گلو گیر کردن) + پسوند از گلو، تنگه بلاغ: بوُلاق (پوُلاق، پو) چشمه + پسوند مکان لاق = چشمه، در کلماتی مانند ساوج بلاغ، قره بلاغ، آغ بلاغ بهادر: قهرمان، دلاور بی بی: عمّه، مادر بزرگ بیات: بایات = بایاد = بای + آد (نام) : نام بزرگ، کنایه از خدا بِیرام: بایرام = عید ، نام مردان بیگ: بزرگ در چنین کلماتی به کار رفته است: بیگدلی، بگ (بگتاش)، بای (بایقوش، بای سنقر) ، بی (بیات) بیگدلی: بیگ + دیل (زبان) + ی = زبان بیگ بیگم: بئیگیم = بئیگ + یم (ضمیر ملکی به معنای مال من) بیگ من، پسوند نام خانم­های والامقام؛ مانند: خانیم، بیگیم و آیی پیسی: گونه ای بیماری از ریشه ترکی پیس به معنای بد تشک: دؤشه ک = دؤشه (دؤشه مک: پهن کردن) +  پسوند ک = پهن کردنی تکمه: تیک از تیکمک: دوختن + پسوند مه توتون: دود تومان: ده هزار تیمور: آهن جر دادن: از مصدر ترکی جیرماق یعنی پاره کردن جلو: جیلاو و جیلوْ = پیش، افسار اسب که در جلوی صورتش می بندند. بعدها گسترش معنایی یافته است. جیران: آهو چاپار: چاپ (چاپماق = تاخت کردن) + ار = اسب تازنده، پستچی چاپیدن: مصدر فارسی از مصدر ترکی «چاپماق» چاقو: چاققی و چاغیْ = چاغ (چاقماق: بریدن) + ی = بُرنده (شاید هم ترکی نباشد و از ریشه فارسی چاکو باشد.) چخماق: درخشیدن، جرقه زدن چروک: چوروک = چورو (چورومک = پژمرده شدن، پوسیدن) +  پسوند ک: پژمرده، پوسیده چُغُل، چُغُلی: چوْوغول و چوْوول = چوْو(شایعه، خبر) + پسوند غول: شایعه پراکنی، خبرچینی، جاسوسی  چوُوول هم استفاده می شود، چُغُلی اش را می کند: جاسوس اش را می کند. چَک: از مصدر ترکی چکمک (کشیدن)= کشیده، سیلی چکمه: چک (چکمک: کشیدن، بالا کشیدن) + پسوند مه: بالا کشیدنی، نوعی کفش ساقدار که هنگام پوشیدن باید ساق­هایش را بالا کشید. چُلاق: چوْلاق = چوْل (چوْلماق: معیوب شدن) + پسوند اق: معیوب، یک سو رونده؛ چوْلکوی: کسی که یک طرف بدنش معیوب است. چِلاندن: از مصدر ترکی چیلاماق (چیله مک: آب پاشیدن، آب را با چیزی مثل جارو پاشیدن، نم نم پاشیدن آب)؛ وقتی لباس را می چلانیم آبش قطره قطره به زمین می­ریزیم. چلچله: چیل چیله= خال خال، دارای خال سیاه وسفید یا سیاه و کبود، پرستو چَلَنگَر: چیلینگر = آهنگر چُماق: چوْماق (چوْقماق: زدن، کوبیدن) چی: پسوند سازندۀ شغل مانند: ریسمانچی، درشکه چی، ساعتچی حوله (هوله): نوشتن آن با ح غلط رایج است. «هو» یا «خو» یا «خاو» به معنای «پرز» است و «لی» پسوند دارندگی. هوله یا خاولی یعنی پُرزدار. عراقی­ها به هوله خاولی می گویند. خاو همان خواب است که در خواب فرش به کار می رود و بعدها گسترش معنایی یافته و به معنای پرز نیز شده است. خاتون: ملکه خانُم: خان من خَزَر: نام قومی مهاجم که بسیار به خاک ایران تجاوز کرده است و در شمال دریای مازندران می­زیستند. داداش: برادر داغ: کوه. در کلماتی مانند قره داغ، میشوداغ ، آق داغ داغان: از مصدر داغیْلماق پراکنده شدن ، از نظم افتادن) بی نظم دُلـمه: دوْلما = دوْل (دوْلماق : پُر شدن) + پسوند ما: پُر شده دَمار: رگ دَمَر: دمیروْ و تونقوُروْ = به پشت خوابیدن دِنج: دین (دینمک: ساکت شدن) + پسوند ج: خلوت، آرام، ساکت؛ دیندیرمک: ساکت کردن، امروزه در ترکی برعکس استفاده می شود؛ دیندیرمک: به صحبت کشاندن و مشغول کردن دوقلو: از مصدر دوغماق یعنی زاییدن + پسوند لو یعنی همزاد از آن سه قلو و چهارقلو نیز ساخته شده است؛ مانند دوبله که سوبله نیز گفته اند و دوجین که یک جین نیز گفته اند؛ در حالی که در دوبله و دوجین اصلاً عدد دو وجود ندارد و این خطای فاحش و معروف و رایج است. دیشلمه: دیشله مه = دیشله (دیشله مک: گاز گرفتن، خوردن، جویدن) + پسوند مه = خوردنی، گاز گرفتنی، چای قندپهلو، دیش به ترکی دندان است. دیلاق: دایلاق = کره اسب دوساله آدم بی قواره، دراز بی ثمر؛ دایچا: کره اسب، قد بلند دیلماج: مترجم ساناز: کمیاب سُپور: سوپور (سوپورمک: جارو کردن) رفتگر سراغ: سوْراق = سوْر (سوْرماق: پرسیدن) + پسوند اق یعنی پرس و جو سِرتِق: سیْرتیْق = سیْرت (سیْرتماق: لوس و ننر کردن) + پسوند ـِق: لوس، بی ادب سُقُلمه: سیْغیْلما، سیْغیْل (محکم و مشت شدن) + پسوند ما: حالت مشت کردن دست برای زدن سلاّنه سلاّنه: ساللانا ساللانا (ساللانماق: آویزان شدن): آویزان آویزان، شل و ول رفتن سنجاق: سانجاق = سانج (سانجماق: زدن شانه به سر، آویختن یا زدن میخ و … در جایی) + اق سو: آب در کلماتی مانند قره سو سورتـمه: سورت (سورتمک: کشیدن) + مه: کشیدنی سوگلی: سئوگیلی = سئو (محبت) +گیل  + ی: محبوبه، معشوقه سولماز: سوْل(سوْلماق: پژمردن) + ماز (پسوند سلب کردن) پژمرده نـمی شود شَلّاق: شاللاق = شال (شالماق، چالماق: زدن، کوبیدن) + پسوند لاق (اک): کوبیدن شیشلیک: شیش (سیخ) + لیک = سیخی، به سیخ کشیدنی قابلمه: دیگ قاپو: در (قاپماق و قاپاماق = بستن، در بستن) قاپیدن: از مصدر ترکی قاپماق (بزور یا بی خبر چیزی را از دست کسی درآوردن)؛ در اصل قارپماق است. قاجار: قاچار= قاچ (قاچماق = دویدن، فرار کردن) + پسوند ار = فراری، غیر ساکن، همیشه در تاخت و تاز قاچاق: قاچ (قاچماق: فرار کردن) + پسوند اق = به صورت فراری (قاچاقچی: فراری) قاراشمیش: قاریشمیش = قاریش (قاریشماق: درهم برهم شدن) + پسوند میش قاطی (قاتی): قات (قاتـماق: درهم برهم کردن) + ی قالپاق: نوعی کلاه ترکان ازبک قالی: قال (قالماق: ماندن) + ی = ماندنی، سُر نخورنده؛ چون نسبت به جاجیم و گلیم که جمع می شود از پایداری بهتری برخوردار است. قایق: قاییْق = قای (قایماق: سُر خوردن، منحرف شدن از جا) + پسوند ـِق قِبراق: قیْبراق، قیْوراق، قیورا (قیوراماق: ناز کردن، خرامان رفتن، چست و چابک رفتن) + اق قُرُق: قوْروق = قوْرو (قوْروماق = حفاظت، حمایت، مراقبت) + پسوند ق قَره، قارا: سیاه، بزرگ قره قروت: کشک سیاه، قره باغ: باغ بزرگ ، قاراخان: خان بزرگ قِزِل، قیزیل:  سرخ، طلایی در کلماتی مانند: قزل آلا، قزلباش و قزل ارسلان قزلباش: سرخ سر قیْزیْل (طلا) + باش (سر، کلاه) قِسِر: قیسیر بی ثـمر، بی نتیجه، عقیم (قیسیر آرواد: زن نازا) قشقرق: از قیشقیرماق: داد و بیداد قِشلاق: زمستانگاه قیش (زمستان) + لاق (یایلاق: تابستانگاه؛ یازلاق: بهاره و گوزلوک: پاییزه) قَشو: قاشوْو = در اصل قاشاغی از مصدر قاشیماق پاک کردن = ابزار فلزی شبیه شانه برای تـمیز کردن بدن چارپایان قُشون: سپاه قلچماق: قوْل چوْماق: قوْل (بازو) + چوْماق = چماق بازو، مرد پرزور قُلدُر: پرزور آزار رسان قِلِق: قیل (قیلماق: رفتار کردن) + ـِق : رفتار خاص، لِم قِلیان: قالایان = قالا (قالاماق : انباشتن ، برافروختن) + یان = برافروزنده و روشن کننده با آتش قِلیچ: شمشیر قَمه: قاما = قام (قامماق: زدن، زدن به قصد کشت) + ا قنداق: قونداق = قون (دسته) + داق: گرفتنی، دسته، دسته اسلحه، پوشاندنی نوزاد قوچ: گوسفند نر قورمه: قوْوورما = قوْوور (قوْوورماق: برشته کردن، تف دادن) + پسوند ما : برشته، تف داده شده قیچی: قیْیچی = قیْی (قیْیماق : بریدن) + چی : بُرش دهنده قیمه: قیْیما = قیْی (قیْیماق : بریدن) + ما : بریده، گوشت بریده کپیدن: از مصدر ترکی کؤپمک (خوابیدن با توهین) کوچک: کوچوک و کیچیک = کیچی (خرد و ریز) + ک کیچیلمک (کوچک شدن) به پارسی خُرد و کَلان  در برابر کوچک و بزرگ است. گَلَن گَدَن: رفت و برگشت کننده گورکان: داماد؛ در ترکی آذری گوره کَن می­شود. لاخ: پسوندی کم کاربرد در کلماتی مانندسنگلاخ، دیولاخ به تقلید از ییلاق، قشلاق له له، لَله: مربّی شاهزادگان صفوی لیقه: لیْغا = لیْغ (خمیری) + ا: حالت خمیری مارال: آهو مُشتُلُق: مُژده؛ برگرفته از همین واژۀ مژده است. منجوق: بنجوق = میْنجیْق و بیْنجیْق = بوْنجوق = بوْیونجوق = بوْیون (گردن) + جوق: گردن آویز، هرچه برای دفع چشم زخم به گردن اسب می آویختند. ننه: مادر هردم بیل: هردن بیر= هردن (هر از چندی) + بیر (یک) : گاه و بیگاه یاتاقان: یات (یاتـماق: خوابیدن) + اغان = خوابنده، وسیلۀ مکانیکی تخت و خوابیده و امروزه به شکل­های گوناگون یاشار: جاودان از یاشاماق یالقوز: یالقیْز و یالنیْز = یالینقیز = یالین (ساده و بدون همراه) + قیز = تک و تنها، مجرد یغما: ییْغما = ییْغ (ییْغماق : برچیدن) + ما = برچیدنی، غارت ینگه: یئنگه = همسربرادر، مقابل یِزنه (شوهر خواهر) ، پیرزنی که شب زفاف همراه عروس می آمد، همراه یواش (یاواش): آهسته یورش: یوروش، یورو (یوگورمک ، یورومک = حمله ور شدن) + ش  = حمله ور شدن ییلاق: تابستانگاه آمیزه­ای از یای یعنی تابستان + پسوند لاق عادل اشکبوس. دانش نامه نام ها و واژه ها. کتاب در دست چاپ انتشارات مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی