واژه

معنی کلمات

واژه

معنی کلمات

معنی کلمات و معانی اسمها و شهرها و کشورها و رسم و رسومات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
آتش‌گاه در شمال دره زاینده رود .این کوه در زمان ساسانیان محل آتشکده بوده است. آلما بلاغ واژه‌ای ترکی و به معنای چشمه‌ی سیب می‌باشد. آویدر (آبیدر ) این کوه در جنوب غربی شهر سنندج قرار دارد. واژه‌ی آبیدر در اصل (آویدر) بوده، که (آو) در کردی آب است. بنابراین لفظ آویدر به معنی کوهی است که آب از آن بیرون می آید. اخلومد دره‌ای در نزدیکی مشهد است. هنگام حمله‌ی اعراب سرداری عرب به نام خالد مامور فتح این دره بود. مردم این دره، هرگاه سربازان خالد را می‌دیدند فریاد می‌کردند: خالد آمد و کم کم نام این دره اخلومَد شد. البرز البرز در پهلوی، هربرز و در اوستا، هره برزئیتی نامیده شده است. این اسم مرکب از دو بخش( هر )به معنی( کوه) و( برز )به معنی بلند و در مجموع به معنی کوه بلند است. برز  در فریبرز و برزو نیز وجود دارد . در کردی جنوبی ( کردی ایلام و کرمانشاه و شرق عراق خانقین و مندلی هنوز واژه ی برز البته با تلفظ بَرز وجود دارد .) اَلَموت و دالاهو حسن صباح به دنبال یافتن جایی برای دژ خود بود . او در دشت عقابی را دید با خود گفت :عقاب بلند پرواز است و فقط بر بلندی می نشیند . هر جا فرود آمد آن جا را مرکز حکومت خود می کنم . عقاب واژه ای عربی است و در آن زمان به عقاب می گفتند دال . هنوز در کردی و لکی به عقاب دال می گویند . آن عقاب بر فراز قلعه ای فرود آمد و حسن صباح با سیاستی که بسیار شنیدنی است آن قلعه را تصرف کرد و آنجا را (آل آموت ) نامید . آل یعنی عقاب  که مخفف دال است  و آموت مخفف آموخت است . حرف  خ  حذف شده است . در شعر باباطاهر نیز می بینیم حرف خ  حذف می شود مثلاً سوته دلان یعنی سوخته دلان . اَلـَـموت دگرگون شده ی آل آموت است . در غرب کشور  کوه دالاهو (دال+آهو ) نیز به معنی عقاب و آهو است . گویا این کوه عقاب و آهو  زیاد داشته و مردمی که عقابی را می دیدند فریاد می زدند : "دال" و به دنبال آن آهو را می دیدند و می گفتند:" آهو" . یعنی به دال و آهو نگاه کنید . الوند شاید  الوند در اصل اروند بوده که دچار دگرگونی تلفظ شده . الوند از ال و پسوند وند تشکیل شده که وند به معنی مکان و ال به معنی تندی و سربالایی می‌باشد. بنابراین الوند به معنای جایی که سربالایی تند و بسیار زیاد دارد می باشد الوند نام کوهی در جنوب همدان است. این نام در متون پهلوی اروند و در اوستا ائورونت ضبط شده است. بزقوش این کوه در جنوب کوهستان سبلان واقع شده  می گویند از آن جا که رشته کوه مزبور به شکل گوش بز است به همین سبب آن را بز گوش نامیده‌اند . اما این نظر حتمی نیست . بیرگ کوه بیرگ یکی از ارتفاعات بلوچستان است. چون این کوه در منطقه بلندتر از سایر کوه‌ها است بیرق نامیده شده است که در زبان بلوچی ق به گ تبدیل شده و بیرگ خوانده می‌شود. بیستون بیستون در پارسی باستان بغستان گفته می‌شده که مرکب از دو جزء ((بغ)) و ((ستان)) بوده است که به معنی سرزمین خدا می‌باشد. در دامنه این کوه هنوز بقایای یک پرستشگاه وجود دارد. پاتاق در استان کرمانشاه .چون این کوه‌ به شکل تاق می‌باشد و در پای آن یک اثر تاریخی وجود دارد چنین نامیده شده است . پشت‌کوه- پیش‌کوه منطقه کردنشین جنوبی (ایلام ) از قدیم به دو قسمت مشخص پیش‌کوه و پشت‌کوه تقسیم شده که به وسیله‌ی کبیرکوه از همدیگر جدا شده‌اند. وجه تسمیه‌ی این دو نام این است که یکی در مشرق یا پیش‌کوه و دیگری در غرب یا پشت‌کوه واقع شده است. پلنگان کوه پلنگان از ارتفاعات شرقی دشت لوت است که در شرق آبخوران واقع است. چون در کوه‌های سیستان بین زابل و نهبندان پلنگ فراوان است، به همین سبب کوهی که در آن‌جا است پلنگان نام گرفته است. دالاهو :  لطفاً به توضیحات  الموت مراجعه کنید. دماوند: نام دماوند به دو صورت مشهور دماوند و دنباوند (با زبر یا پیش دال) ضبط شده‌است. حتی در بعضی مآخذ هر دو صورت نام آمده‌است. صورت دیگری که از نام این کوه ضبط شده‌است دباوند است .این کوه را با نام‌های کاملاً متفاوت بیکنی و جبل لاجورد نیز ثبت کرده‌اند .نام دماوند در تورات آمده و صورت کهن آشوری آن «بیکن» است . در مورد دلیل نام‌گذاری دماوند در فرهنگ معین آمده‌است: «دم (دمه، بخار) + اوند = وند؛ دارای دمه و دود و بخار (آتشفشان(. احمد کسروی درباره‌ٔ نام‌ گذاری   دماوند یا دنباوند نظر کاملاً متفاوتی دارد. وی با استدلال‌هایی نام ‌گذاری «نهاوند» و «دماوند» را مرتبط می‌داند و می‌نویسد «در زبانهای باستان «نها» به‌معنی پیش و «دما» به‌ضم دال به‌معنی پشت و دنبال بوده و در مورد «وند» می‌نویسد:««وندن» در زبانهای باستان ایران به‌معنای «نهادن» بوده[...] یکی از معناهای «نهادن» واقع شدن و ایستادن برجایی است.[...] و ناچار «وندن» نیز همان معنی را داشته و «وند» که ماضی آن است به‌معنی نهاد، برجایی ایستاد  می‌آمده‌است او در ادامه نتیجه می‌گیرد:«پس «نهاوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در پیش‌رو و «دماوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در دنبال و پشت .در زبان کردی و لَــکی هنوز هاژه ی (نُــواNOWA) به معنی (جلو) به کار می رود. کبیرکوه  : ایلام را به دو بخش کاملاً جدا از هم تبدیل کرده است و همچو دیوار بزرگی موجب شده مردم بدره و دره شهر و هیلمینی و علیشَروان و ... از طوایف آن سوی کوه یعنی ملکشاهی و شوهان و ... دور شوند . به گونه ای که حتی لهجه کردی دو سوی کوه با هم فرق دارد .مردم بومی به آن (کَــوَر کویه) با ادغام واو  و یاء  می گویند .

نظرات  (۲۶)

بزقوش کلمه ای ترکی است به معنای پرنده خاکستری. بز در زبان ترکی به معنای رنگ خاکستری است.
دنا(کوهی در استان کهکیلویه و بویر احمد):از کلمه ی عبری (Dinah) به معنی قضاوت، حکم و نام دختر یعقوب
سبلان:فارسی شده کلمه ترکی ساوالان است.
-کلمه ساو به تنهایی یعنی خبر ، صدا و به معنی وحی نیز آمده است و پسوند آلان در آخر کلمه ساوالان یعنی گیرنده. ساوالان را می توان سس آلان (گیرنده صدا) ، خبر آلان (گیرنده خبر) ، وحی آلان (گیرنده وحی) معنی کرد.
-ساوالان یعنی "میدان حق" که از دو کلمه تورکی" ساو " به معنی "حق" و" آلان" به معنی" میدان" تشکیل شده است.
تسیخه:یا سیخه نام کوهی است در غرب استان اصفهان در منطقه فریدون‌شهر. تسیخه در زبان
گرجی به معنای قلعه است.


قافلان داغی(میانه-آذربایجان شرقی):قافلان در زبان ترکی یعنی پلنگ
پیلو داغی(جلفا-آذربایجان شرقی):چون شکل ظاهری این کوه شبیه پلویی در داخل ظرف است به این نام نامیده شده است.
۱۴ دی ۸۸ ، ۱۵:۴۰ ح.ا.ج-سالک
با سپاس از تلاشتان . من نمی دانم شما اهل کدام منطقه و قوم هستید اما لازم است به اطلاعتان برسانم که لکی یکی از لهجه های زبان کردی است (که در کنار لهجه های کلهری و گورانی و ...)به آن کردی جنوبی می گویند. ونباید نام لکی را به موازات کردی بلکه به عنوان زیر مجموعه آن به کار برد. با سپاس دوباره
۱۶ دی ۸۸ ، ۲۱:۲۱ ح.ا.ج-سالک
درود برشما.اینکه لکی را با چند لهجه کرمانجی،زازا،هورامی مقایسه کنی کار درستی نیست. مسلما جنابعالی که در وادی تحقیق گام گذاشته ای بهتر از من میدانی که هر زبانی ابتدا به گویش هایی تقسیم می شود که گویشوران آنها به سختی سخن یکدیگر را می فهمند اما قادر به گفتگو ی دوسویه نیستند.وهرکدام از گویش ها به لهجه ها یی تقسیم می شوند که سخن گویان به این لهجه ها هم زبان همدیگر را به راحتی می فهمند و هم توانایی گفتگوی دو سویه دارند هرچند در بعضی واژگان با هم تفاوت دارندو نیز در نحوه تلفظ برخی واژگان با هم اختلاف دارند. نمونه شناخته شده ی لهجه ها برای هر دوی ما لکی و کلهری است که با هم تفاوت اندکی دارند و هردوی لهجه با هم و در کنار لهجه ی گورانی گویشی را تشکیل می دهند که امروزه با نام کردی جنوبی شناخته می شود .شایان ذکر است که گویشها هم در ساختار دستوری و هم در واژگان و هم در نحوه تلفظ وا ژگان با هم تفاوت دارند اما تفاوت لهجه ها با هم فقط در تعداد کمی از واژگان و نیز تلفظ بعضی واژگان است.
شما با مقایسه چند کلمه معدود که بیشترشان اشتباه نیز هستند نتیجه گرفته ای که لکی با لهجه های کردی خیلی!!!! متفاوتند و اما مثالهایی که آورده ای : "گه پ به معنای بزرگ" را واژه ای لکی دانسته ای که در کردی ایلامی نیز با همین لفظ و همین معنی موجود است و البته در لری و بختیاری نیز .که شما فقط آنرا با واژه ی سورانی"گه وره =بزرگ" مقایسه کرده ای . هرچند ریشه "گه پ" و "گه وره"یکیست.گه و مات(بزرگ ماد)
همان "گه پ ماد" یا "گه وره ی ماد" می باشد.
۱۶ دی ۸۸ ، ۲۱:۲۲ ح.ا.ج-سالک
واژه ی لکی "پت به معنای بینی " را باواژه ی سورانی "لوت" مقایسه کرده ای در حالیکه عین واژه پت به معنای بینی در لهجه کلهری وجود دارد (کسی که بینی اش کوتاه باشد را پت کول می گویند).
واژه ی لکی "بوژه" به معنای بیندازش را اشتباه نوشته ای درست آن چنین است (باویژێ) که مصدر آن (ئاویشتن) می باشد .که معادل آن در سورانی (هاویشتن ) است.
عبارت لکی "چه مووشی"به معنای "چه می گویی" معادل آن در لهجه گورانی "چه مه ئووشی" و در کلهری "چه ئووشی" ودر سنندجی "چه ئیژی" می باشد که شما از میان این همه لهجه آنرا با لهجه منطقه مهاباد مقایسه کرده ای "چی ده لی " .
واژه لکی" وه رک" به معنای "بره" در کلهری همان "وه رک" و در سورانی "به رخ" می باشد .
دوست عزیز مواردی که جناب عالی به عنوان تفاوت بیان فرمودید نیز خود شباهت بودند .واگر صادقانه و به دور از تعصب منطقه ای می خواهی مقایسه ای انجام دهی به صورت جدولی لکی را در یک خانه بنویس و دیگر لهجه های کردی را هرکدام دریک خانه واژهای لکی را بنویس و معادل آنها در لهجه های دیگر را نیز بنویس ومقایسه کن و بی تعصب نتیجه را در اختیار مردم قرار بده تا کارت خدمتی صادقانه و راستین باشد.
من نمی دانم که شما از کدام منطقه اید اما من خود زاده ی لکستانم و زبان مادریم نیز کلهریست و از سورانی تا لکی و لری و بختیاری را در حدی که گلیم خود از آب بیرون بکشم بلدم . من درد این مردمان را چشیده ام و فرهنگ این ملت را می شناسم و ارزش آن را می دانم در بین کردان به لکی به عنوان سرمایه ای ارزشمند و فرهنگی غنی نگاه می شود در حالیکه عده ای از لران قصد دارند لکی را در خود حل کنند و از بین ببرند .عده ای نیز قصد دارند همه فرهنگ های ما رانابود کنند که از پیروان عملی رضاخانند . علاج درد ما در یکپارچگی است نه در چند پارچه شدن . اینکه عده ای از لکها خود را قومی مستقل می دانند علتش بی اطلاعی از فرهنگ و زبان و آداب و رسوم خود و هم ملیتهایشان است و من و شما و امثال ما باید بکوشیم بی خبران را آگاهی بخشیم و صادقانه و بی تعصب خاصی تحقیق کنیم . دنبال تفاوتها و اختلاف ها نگردیم بلکه دنبال وا قعیتها بگردیم. ملت ما همچون ملتهای پیشرفته دنیا حق دارد خود را بشناسدو پیشرفت کند . چشم این ملت به من و شماست. خه ێره بان چه م ، خوه ش هه تین .بدرود
۱۸ دی ۸۸ ، ۰۱:۱۸ ح.ا.ج-سالک
سلام.من هم لینک شما را اضافه کردم.راستی شما اهل کجایی که درباره ی همه جامی نویسی.هرچند برای یک پژوهشگر فرقی نمی کند و به هر شیوه اطلاعات مورد نیازش را جمع می کند .
البته در مورد گویشهای سمنانی هرچند اطلاعات زیادی ندارم اما شنیده ام که زبان سمنانی جز دسته فارسی نیست و از زبان های دسته مادی به شمارمی آید. سوپاس
پاسخ:
ماد شرقی است
dena ghablan dinar bude. dinar ham az din-avar gerefte shode.
mesle shahre dinvar ke oonam az vaje din-avar gerefte shode.
hamintor koh-ha va roostaye dinaran ke oonam az kalame-ie din-avar gerefte shode. va ertebati ba kalame ebri dinah nadashte va parsi mibashad. ba tashakkor
پاسخ:
سپاس فراوان
آنچه که در مورد اخلومد ذکر کردید کاملاً سطحی و عوامانه است و احتمالاً هیچ ارتباطی با ریشه نام ندارد.
پاسخ:
خوب بود آنچه را می دانید بنویسید تا دیگران نیز بهره ببرند .نه اینکه تنها به اعتراض بسنده کنید .
سلام

استاد عزیز گاها کلمات طوری جعل می شوند که انسان از آن حیران می ماند.

بزقوش درستش گئچی قیران می باشد یعنی اگر به فارسی ترجمه شود می شود بزکش یعنی کشنده بز و به اشتباه به صورت بز قوش وارد فارسی شده گرچه اگر بصورت بزکش هم باشد باز اشتباه است و باید به صورت گئچی قیران آورده شود.

باور نمی کنید اگر روزی راهتان به اهر یا مشکین افتاد از هر کس بپرسید گئچی قیران کجاست نشان خواهند داد.

این نمونه کوچکی از تحریفات رژیم فاسد پهلوی در حق نامهای ترکی است !
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۵۱ جواد مفرد کهلان
اخلومت صورت پهلوی کلمه اوستایی اهرووت است یعنی دارای تقدس. دال آهو بهترست دره آهوان گرفته شود. چه دره در پهلوی میتوانست دله تلفظ شود. شهرهایی که نهاوند و نیسایه داشته اند به ترتیب به معنی محل پایین آمدن از برای استراحت یا پایین آوردن بار وبنه و محل آسودن بودن است. کلمه نی در اوستایی به معنی پایین است.
۲۳ مهر ۹۰ ، ۱۰:۲۴ حسن نریمانی
چنان که می دانید واژه "قوش" یک واژه ترکی است به معنی پرنده که در زبان فارسی نیز معنی پرنده شکاری به خود گرفته است. "بز" نیز در زبان ترکی به رنگ نسبتا مات گفته می شود. از این رو "بز قوش" یعنی پرنده ای با رنگ مات
با تشکر از ارائه اطلاعات سودمندتان.
باسلام وجه تسمیه آنزیر ( کوهی درمنطقه انگوت اردبیل ) رابیان کنید . متشکرم
من ازتون ریشه‌ی کلمه‌ی چمربه معنای مصیبت را خواسته بودم .؛ولی شما چیزی بیان نکردید؟
پاسخ:
چمر (chamar) آیین سوگ را در بخشی از ایران بود که هم‌اکنون تنها به بخش‌های کوچکی از لرستان محدود شده‌است. این مراسم به این شکل است که میت را پس از شستن و کفن کردن در بین شاخه‌های سبز بید می‌پیچند و آن را به همین صورت کنار گورش که معمولاً گورستانی در نزدیکی چشمه‌است می‌گذارند. سپس اسب سیاهی را که یالش به پهلو شانه شده‌است را از دور به گور و میت نزدیک می‌کنند. در این هنگام مردان و به‌ویژه زنان به شیون و زاری و مو فشانی می‌پردازند. هنگامی که اسب را آرام‌آرام می‌برند شیون و زاری شدت می‌گیرد. چمر شعر ویژهٔ خود را نیز دارد درخصوص وجه تسمیهٔ «چمر» بیشتر به فرهنگ‌ها استناد می‌کنند که البته به نظر می‌رسد چندان قابل استناد نباشند؛ در فرهنگ مردوخ به معنای دایره، حلقه و (چه‌مه‌ری) دهل عزا، در لغت‌نامهٔ دهخدا به معنی آشکار و ظاهر و در فرهنگ عمید به معنای محیط، دایره و هر چیز دایره‌مانند و معانی دیگری مانند (چه‌مه‌ره) یعنی (چشم‌به‌راه) یا (چم و چمانن) به معنای خم و خم‌شدن نیز تعبیر شده‌است. البته آنچه از جنس این آیین و معنی پیش‌واژهٔ چم برمی‌آید، باید به معنای روان نیز در این مورد توجه داشت در مناطق روستایی و عشیره‌ای استان ایلام «چمر» نوای غمباری است که در سوگ عزیزان از دست رفته نواخته می‌شود، این مراسم در سه هنگام برگزار می‌شود: هنگام نزاع، تدفین و سوگواری. این مراسم خاص مردان و خانواده‌های مرفه‌است.[۶] برای اجرای مراسم جایگاهی را تعیین می‌کنند که به «چمرگاه» معروف است. با بالا آمدن آفتاب و به نوا درآمدن سرنا و دهل نوای چمری آغاز می‌شود. بعد از صف‌بستن و قرارگرفتن علم و کتل‌ها در قسمت‌های مختلف صف، «بویش»ها و «راوکر»ها یا همسرایان مرثیه‌خوانی با نوایی مانند هق‌هق آغاز می‌کنند. شرکت‌کنندگان با لباس تیره وارد چمرگاه می‌شوند و هرکدام به زعم خود و بنا به رسم رایج، بخشی از مایحتاج مراسم را که اغلب مربوط به خورد و خوراک می‌شود به همراه می‌آورند. نمایش چمر از چند صف، شامل صف زنان، صف مردان و زنان مویه‌خوان و نوازندگان ساز و دهل و گروه شاعران محلی که به آن‌ها «ایش‌ها» و «روکرها» گفته می‌شود تشکیل می‌شود که هرکدام به طور منظم و در جایگاه مخصوص خود قرار می‌گیرد. با بالا آمدن آفتاب و به نوا در آمدن سرنا و دهل در میدان چمرگاه، بستگان و اقوام صاحب عزا دور هم جمع شده و در دو صف جداگانه زن و مرد روی خطی دایره‌وار در چمرگاه صف می‌بندند. نخست مردان صف بسته و علم‌ها و کتل‌ها را در قسمت‌های مختلف صف جای می‌دهند، سپس زنان در انتهای صف مردان، صف بسته و پارچه‌ای سیاه را جلوی خود می‌گیرند و سپس (ایش‌ها و روکرها) در چند دسته چهار تا شش نفری و معمولاً در دسته‌های مختلف به همراه نوازندگان دهل و سرنا به سرودن شعرهای فی‌البداهه در رثای متوفی می‌پردازند. همسرایان ضمن سرودن همزمان شعرشان به همراه نوازندگان دهل و سرنا و به‌آرامی حول می‌دانی دایره‌شکل که صفوف فشردهٔ مردان و زنان میهمان آن را احاطه کردند به حرکت درمی‌آیند. در وسط میدان با تیرهای چوبی کوتاه، سکویی ایجاد می‌کنند که به کتل معروف است که البسه، تفنگ، قطار و عکس متوفی را روی آن نصب می‌کنند. اسب متوفی را نیز با پارچه تزیین و تفنگ صاحبش را بر روی زین آن قرار می‌دهند. همسرایان با این نوا از جلوی صف گذشته و با رسیدن به پایان صف به‌آرامی بازمی‌گردند و این کار تکرار می‌شود. این مراسم تا نیمروز ادامه می‌یابد
سلام آقای اشکبوس. من خودم لک هستم و با ای آیین سوگواری آشنا هستم؛ولی آقای اشکبوس این اطلاعاتی که شمه در مورد واژه‌ی چمر و آیین‌های خاص آن بیان کردید در حوزه‌ی ما انجام نمی‌شه.ولی ای نظر را می‌پذیرم که چمر به معنای حلقه و دایره باشه، چون وقتی که زنان مرثیه می‌سرایند به شکل حلقه و دایره‌وار دور هم جمع می‌شوند و ای آیین را بجا می‌آورند.ولی تو ریشه‌یابی این کلمه باید آن رل به دو واژه( چم+ار) بدانیم؛ولی متاسفانهمن معنی پسوند (ار) را فراموش کرده‌ام.
پاسخ:
چم یعنی خم سرت بچمن یعنی سرت را خم کن ار پسوند سازنده صفت فاعلی است
آقای اشکبوس با سلام مجدد.من ریشه چمر را حدس میزنم که به این دو صورت باشد:1- چم+ار(ار از آرت به معنای هنر و در معنی هنر دایره و حلقه زدن.
2- چم+ ار(ار از آرت گرفته شده به معنی مکان و محل و در معنی مکان و جایگاه حلقه و دایره زدن.
آقای اشکبوس با سلام مجدد.من ریشه چمر را حدس میزنم که به این سه صورت باشد:1- چم+ار(ار از آرت به معنای هنر و در معنی هنر دایره و حلقه زدن.
2- چم+ ار(ار از آرت گرفته شده به معنی مکان و محل و در معنی مکان و جایگاه حلقه و دایره زدن.
3- ار با منشاء ترکی به معنای انسان و مرد جوانمرد و در معنی حلقه‌ی انسانی.
آقای اشکبوس با سلام مجدد.من ریشه چمر را حدس میزنم که به این سه صورت باشد:1- چم+ار(ار از آرت به معنای هنر و در معنی هنر دایره و حلقه زدن.
2- چم+ ار(ار از آرت گرفته شده به معنی مکان و محل و در معنی مکان و جایگاه حلقه و دایره زدن.
3- ار با منشاء ترکی به معنای انسان و مرد جوانمرد و در معنی حلقه‌ی انسانی.
به وبلاگتون 20 میدم
سلام من ساکن منطقه بزقوش هستم. محلی ها به خاطر وجود عقابها یا جغدهای بزرگ(قوش=پرنده در ترکی) نقره ای (بوز)در این کوه به آن بوزقوش می گویند.
با درود
هم میهن گرامی نام قافلان کوه دگرگون شده واژه پهلوی کابیانکوه است که از نام پهلوان آریایی کاوه در خوتای نامگ و شاهنامه فردوسی گرفته شده و برداشت های دیگر بشتر بدون دانش زبان شناسی و تاریخی بوده و ارزش علمی ندارد و مانند بسیاری دیگر از واژگان پارسی مانند: شیردژ=اصلاندوز ، شاهین کلات = صایین قلعه و .... به ترکی و یا تازی دگرگون شده.
با درود
هم میهن ارجمند
واژه البرز از دو واژه هری=آریایی و بزر= قامت آمده و در نسک اوستا بروشنی می توان مورد بررسی قرار داد از سویی در واژه هریرود نیز همین ویژگی دیده می شود که به معنایی رود آریایی می باشدو در بسیاری از نوشته های سنسکریت و اوستایی آریانا ،هاریانا ، آریو و هریو و... با یک معنا و لی دو شیوه نگارش شده است .
با سپاس
با درود
استاد گرامی و فرهیخته
در باره واژه سبلان و نام این کوه پژوهشی در نوشته های شادروان احمد کسروی و کریستین سن و نیز در نسک(کتاب) اوستا داشتم و دریافتم که این کوه در آغاز و در روزگار اشو زرتشت سپیتمان ،وخشور آریایی بنام «هوگو» بوده و پس از تاخت و تاز ترکان آلتایی به ایران بدین نام دگرگون شده .
پاینده ایران
سلام
میشه منبع رو ذکر کنید خیلی برام مهمه از کدوم کتاب این رو اوردید
سلام
میشه منبع رو ذکر کنید خیلی برام مهمه از کدوم کتاب این رو اوردید
سلام
میشه منبع رو ذکر کنید خیلی برام مهمه از کدوم کتاب این رو اوردید
۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۹:۱۲ حمید چهادولی
واژه پت که بینی میشه که لری یا لکی میباشد که در اصل یا معادل پارسی پوچ میباشد که پت و پیت و پوچ یکی است که شیرازیها انرا پوز میخوانن و کردها پ را تبدیل به ل کردن ولوت یا لیت مگویند