واژه

معنی کلمات

واژه

معنی کلمات

معنی کلمات و معانی اسمها و شهرها و کشورها و رسم و رسومات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

۱۱۴ مطلب با موضوع «ریشه یابی چند واژه» ثبت شده است

در گاه‌شماری‌های گوناگون ایرانی، افزون بر این که هر ماه یک نام جدا داشت هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه  ، « روز بهمن» (سلامت اندیشه یا انسان خوب ) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، «اردیبهشت «یعنی «بهترین راستی » که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه، شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که ویژه خداوند است و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» بوده‌است. روز پنجم از هر ماه خورشیدی  به نام "سِپَنته آرمی تی" است که چهارمین امشاسپند در دین زرتشتی است . این واژه آمیزه ای است از " سپنته" به معنی  مقدس و     " آرمی تی" به معنی فروتنی و بردباری٬ سپندارمذ به معنی  فروتنی و بردباری  مقدس است. سپندارمذ روز پنجم از هر ماه و ماه دوازدهم سال است این امشاسپند در چهره ی مینوی نماد بردباری و سازگاری اهورامزدا است و در جهان خاکی نگاهبانی زمین به وی سپرده شده است همچون دیگر جشن ها ی دوازده گانه ی سال چون روز و ماه سپندار مذ (اسفند) روی هم قرار می گیرند جشن سپندار مذ (اسفندگان ) برگزار می شود به گفته ی ابوریحان بیرونی اسفندار مذ ایزد موکّل بر زمین و نگاهبان زنان پارسا و درستکار بوده پس این روز عید بانوان بوده و مردان برای  گرامیداشت به آنان هدیه می دادند و کار های روزانه ی زنان را در این روز انجام می دادند که این کار نشان دهنده احترام مرد به زن و باور داشتن برابری جایگاه زن و مرد بود.بنا به گفته ی دیگر چون در این روز بانوان و دوشیزگان شوهر خود  را بر می گزیدند آن را جشن مرد گیران نیز می گفتند. این روز برای زنان ایرانی بسیار ارزشمند بود و مردان ایرانی به مادران و خواهران و همسر و بانوان خود احترام ویژه ای می نهادند. 
گنج + فهم = گنج فهم  ==» گنجفه  همان پاسور ببینید در لغتنامه دهخدا چه آمده است .
تازیانه از پیوند تاز + ی + ــانه ساخته شده است . بن مضارع تاختن می شود ( تاز ) و چون تازیانه در آغاز برای راندن چارپایان به کار می رفت آن را چنین نامیدند . یعنی ابزار تاختن .
وجود واژه های ترکی در فارسی پدیده ای کاملاً طبیعی است .این دو زبان واژه ستانی بسیاری از هم داشته اند.گاهی فهم پاره ای از متون کهن فارسی  بدون دانستن زبان ترکی امکان ندارد. کسی که می خواهد با زبان فارسی به خوبی آشنا باشد ناچار است قدری با این زبان آشنا باشد . به ادامه مطلب مراجعه کنید .
بندر از بَـند که بن مضارع بستن است برگرفته شده است .بندر یعنی شهر بسته شده . به راستی نیز چنین است .بندر از یک سو به دریا می رسد و از این رو بسته است . این تنها گمان من است و در آن یقین ندارم .
استکان: واژه‌ای روسی کوتاه شده dastakan   زبان شناسان می‌گویند این واژه روسی در اصل از واژه فارسی باستان dasta برگرفته شده است . dasta: جامی است دسته دار که به آسانی می شد با دست گرفت .افزون بر استکان ،  قوری و سماور  و کتری هم روسی اند .
آقا: بزرگ تر ،  از ریشه مغولی aqa (برادر بزرگ تر) آغا: شاهزاده خانم، خاتون (نامی محترمانه برای زنان عالی نسب یا برای مردی که مانند آغامحمّخان قاجار مقطوع النسل است .) در فرهنگ های لغت معمولاً این دو عنوان را گاهی تورکی ( ترکی ) و گاهی مغولی می دانند . مثلاً : آقا. (ترکی ، اسم ) خواجه . کیا. مهتر. سراکار. سرکار. بزرگ . سَر. سَرور. میر. میره . خداوند. خداوندگار. سیّد. مولی . صاحب . و در صدر یا ذیل نامهای خاص ، کلمه ٔ تعظیم است .- آقابالاسر ؛ مدعی سری و مهتری بر کسی بی سود و نفعی برای آن کس : آقابالاسر لازم ندارم .- مثل آقاها ؛ در تداول خانگی ، مؤدّب . موقّر.
تاریخ یک واژه عربی و بر وزن تَفعیل است . اصل این واژه تَوریخ بوده است که برای آسانی تلفظ حرف واو آن تغییر کرده است و به صورت تاریخ و تأریخ شده است . واژه پارسی سَره اش از یاد رفته است . در کردی به تاریخ می گویند میژو . بی گمان در پارسی نیز واژه ای برابر تاریخ بوده اما همچون هزاران واژه دیگر  از یاد مردمان فارسی زبان برفته است .
این واژه که از پارسی در عربی به صورت استاذ وارد شده است در  فارسی میانه به صورت  awestadبوده و احتمالاً از ریشه ایستادن ( اِستادن) برگرفته شده باشد . استاد کسی است که می ایستد و به دانشجویان نشسته اش درس می دهد .
اُجاق: آتشدان اجاق یک واژه تورکی ( ترکی )است .  ojaq ( آتشدان) برگرفته از (ot) به معنای آتش + Jaq (پسوند جا ) می باشد.