واژه

معنی کلمات

واژه

معنی کلمات

معنی کلمات و معانی اسمها و شهرها و کشورها و رسم و رسومات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
با سپاس از ا. ح. اکبری شالچی آخر و عاقبت خوبی داشتن: انجامِ خوب داشتنآخرعاقبت: انجام (← دهخـ)آدامس سنتی: ساجِق/ ساجُقآدم: مردم (← دهخـ/ پهلـ: (martآسفالت کردن: پُختَه کردنآسفالته (راه): پُختَه/ سَرَکِ قیرآمپول: سوزنابداع: نوآری / nav-ār-ī/ (دهخـ← آردن)اتاق انتظار: پای‌واز‌خانَهاتاق نهارخوری: خانَۀ نان (دهخـ← خانه)اتفاق: برابریاتفاق خوب: خداسازی (دهخـ← خداخواهی شدن)اثر انگشت دادن: شَست ماندن (دهخـ← ماندن)اثر انگشت ( ِکسی را) گرفتن: شست ( ِکسی) را در کاغذ گرفتناجاره‌ای: کِرایَه‌ییاجتماع مردم: انجمن (← دهخـ)اجتناب ورزیدن: دوری کردن (← دهخـ)اجرا کردن: در جای کردناجّی‌مجّی‌لاتلجّی چَم‌چَم‌چین‌چوقَمْچین (دهخـ← قمچی)احتوا: دَ بغل داشتناحتیاط کردن: هوش کردناحسان: نیکی (← دهخـ)/ کِردَهاحمقانه: لَودَگی /lawdag-ī / (دهخـ← لوده)اختلاف و دعوا (میان دو یا چند کس): کَشیدَگیاختیار ( ِکسی) را داشتن: زنجیر (کسی) بَه دست ( ِکسی) بودناخراج کردن: از کار کَشیدناخلاق: خوی xōy // (← دهخـ)اخیراً: نو / naw/ (← دهخـ)ادا کردن: پوره کردن / pūra kardan/ادامه داشتن: کَشال بودنادامه یافتن: دُمبال شدناذیت کردن: آزار دادن (← دهخـ)ارائه کردن: پیشکَش کردن/ پیش کردنارتباط برقرار کردن: تار دواندنارتباط داشتن: بستَه بودن (دهخـ← بسته بودن به)/ راه داشتنارتباط و رابطه: پَیونداز این به بعد: باز از ایناز این لحظه به بعد: از این باداز حداکثر خود عبور کردن: از سر گذشتناز حفظ: ازْ یاداز رونق انداختن: از بازار انداختناز طریق اعمال زور: بَه زورِ چوباز کیسۀ خلیفه بخشیدن: از دریا آب بخشیدن/ از دریا ماهی بخشیدناز نظرها غایب گشتن: گُم‌ونیست شدنازدحام: شار و ناشورازدیاد یافتن: بَلند رفتناسارت: گرفتاری (← دهخـ)اسباب بازی: سامانِ بازی (دهخـ← سامان)/ بازیچَه (← دهخـ)اسباب منزل: سامانِ خانَه (دهخـ← سامان)اسباب و اثاثیۀ خانه: کوچ/ کوچ‌وبار (دهخـ← کوچ)اسباب‌کشی کردن: کوچ کردن (دهخـ← کوچ کردن)/ کوچ آوُردناستدعا کردن: دست دَراز کردناستراحت: آرام (← دهخـ)/ دَمْ‌راستی/ دَمْ‌گیری (دهخـ← دم گرفتن)استراحت کردن: دمِ خود را گرفتن (دهخـ← دم گرفتن)/ دم گرفتن (← دهخـ)/ دَم‌راستی کردن/ آرام کردن/ دَمِ خودَ راست کردن (دهخـ← دم)استعداد: درون‌مایَهاستعمال کردن: کار گرفتناستفاده کردن: کار گرفتناستفراغ کردن: گرداندن/ پس‌ گرداندناستقامت ورزیدن: استْوار گرفتن (خودَ)استمنا کردن: شیشَه زدناسهال: پیچِش (← دهخـ)اسیر: گرفتار (← دهخـ)اسیر شدن: زنجیر (بَه کسی) بستَه شدناشاره کردن: انگشت دَراز کردناشتباه کردن: لَخچیدن (دهخـ← لخشیدن)/ لَخشیدن(← دهخـ)اشغال شدن: بَند شدناصرار: چَلَگیاضطراب ورزیدن: تپیدن (← دهخـ)اطراف: دوروپیش / dawr-o-pēš/ گِردوبَر/ گِردوپیشاطلاعات دادن: آگاهی‌دِهیاطلاع‌رسانی: آگاهی‌دِهیاطمینان: دل‌پُریاعتباری (کارت): پیشْ‌پرداختَه/ پیش‌پرداختَه‌شدَهاعتراض: پَرخاشاعتراضی نکردن و ساکت شدن: سر در گریبان خود کردناعتقاد: باورمندی/ باوریاِعمال زور: چوب و سوتَهافتتاح: گُشایشافتخار: سربلندی (← دهخـ)افشا کردن: بی‌پردَه ساختناقامت: بودوباش/ شووباش / šaw-o-bāš/ (دهخـ← باشیدن)اقامت داشتن: بودوباش داشتناقدام کردن: دستْ شور دادن/ دست و آستین بَرزدن/ دست و آستین را بَردادن/ دست و آستینَه بلند کردن/ بَه روی دِست گرفتناقدام کردن: گام برداشتن (← دهخـ)اکثرِ: بیشترینَه/ بیشترینِاُکِی!: درست استاما: بازاما و اگر: اگرمگر (دهخـ← مگر)امتحان تاریخی خود را دادن: از آزمونِ زمان بیرون شدنامکانات مهیا گشتن: زمینَه برابر شدنامورات مادی کسی به گونه‌ای گذشتن: گذارَۀ زندَه‌گی ( ِکسی) شدنانتظام: سَر و سِرشتَهانتها (برنامه): بیخانحراف: بیراهی (← دهخـ)/ کجراه/ کج‌راهی/ کج‌رَوی (← دهخـ)انحنا: خَمی (← دهخـ)/ کَجْ‌گَردِشیانسانیت: آدمگریانشاالله که: باشَه کهاَنعام: بخشش (← دهخـ)/ بخشِشیاوباش: لُچَک (دهخـ← لچ)اهمیت ندادن: سادَه گرفتنای والله!: دستخوشایده‌ای به ذهن کسی رسیدن: گپِ نَو گشتن (در کلَۀ کسی)با اشاره فهماندن: دور انداختنبا حضور دل: بَه دلِ خودبا روحیۀ زیاد: دل‌بالابا کسی مدارا کردن (با کسی): گذارَه کردن (با کسی)با لطف: مهربانانَه (دهخـ← مهربانی)با نیت خوب: از دلِ پاکبا وجودِ: با بودنِبادرایت: باسَنجِشباریکی: ظرافت (← دهخـ)باسواد: خوانِندَه (← دهخـ)باعث ارتقا (ی کسی) شدن: کَشیدن (کسی رَ)باعث خجالت: شرم‌ناکبالاجبار: سَرزوریبالغ: پُختَه (← دهخـ)باوقار (آدم): گِرَنگ/ گَرَنگبحبوحه: گرماگرم (← دهخـ)بخیه: کوک / kōk/بد مطرح کردن: کج بریدنبداخلاقی: پیشانی‌ترشیبدشانسی: بدبختی (← دهخـ)بدعادت: بدآموختبدون تعمق: بی‌سنجش (دهخـ← سنجیدن سخن)بدیمن بودن: شگون خوب نداشتنبر اساسِ: بَه بنیادِبر طبقِ: بَر بُنیادِ/ برابرِبرطرف کردن: دور ساختن (دهخـ← دور کردن)برعکس: سرچپه / sar-čap-a/برقرار شدن تماس (تلفن): رُخ شدنبرملا گشتن: رونَما شدنبطالت: بربادیبعد: باز (← دهخـ)/ بادبعداً: باز/ پسان / pas-ān/بعدازظهر: باز از چاشت (دهخـ← چاشت)بعدی: دیگربعضی: برخی barx-ē //بکارت: دختری (← دهخـ)بنابراین: بازبنا کردن: آباد کردن (دهخـ← آباد کردن: عمارت، عمران)بنایی: گِلکاری (← دهخـ)بوی الرحمان کسی بلند شده بودن: آفتاب ( ِکسی) سرِ کوه بودنبه اختیار کسی بودن: بَه دل ( ِکسی) بودن بودنبه استهزا گرفتن: ریشخندی کردن (دهخـ← ریشخند کردن)به انحراف کشاندن: بَه بیراهَه بردنبه بعد: بَه بازبه تأخیر انداختن: پس انداختن (← دهخـ)به تعویق افتادن: پس افتادن (← دهخـ)به تعویق انداختن: پس انداختن (← دهخـ)/ دور پَرتیدنبه جریان افتادن: چالان شدنبه چه علت: از رویِ چیبه حرکت درآوردن: بَه شور آوُردنبه حساب آوردن: شمار کَردن (دهخـ← شمار کردن)به خاطر: از بودِ/ از بودَۀبه خاطر چه: از رویِ چیبه خاطر رضایت خدا: خدا را (← دهخـ)به دنیا آمدن: پَیدا شدنبه ذهن کسی رسیدن: دَ مغز ( ِکسی) آمدنبه سلیقۀ خود: بَه خوشِ خودبه شدت به سوی خود جذب کردن: گرفتنبه شکرانۀ: بَه پاسِبه شکل ضربدر: چَلیپاییبه شوق آمدن: دِلگرم شدن (← دهخـ)به صورتِ: در چِهرِۀبه صورت تازه‌ای درآمدن: چِهرَۀ نَو گرفتنبه صورت دیگری درآوردن: بَه دیگر آوردنبه عیادت کسی رفتن: بَه پُرسان ( ِکسی) رفتنبه کنترل خود درآوردن: در دست خود آوُردنبه لطف خدا: مهربانیِ خدا (دهخـ← مهربانی)به مرحلۀ عمل نرسیدن: روی کاغذ ماندنبه نسبتِ: بَه پَیمانَۀبه نظرِ: بَه باورِبه‌مقصودنرسیده: ناکامبه وجود آمدن: پَیدا آمدن (دهخـ← پیدا شدن/ دهخـ← آمدن)/ بَه میان آمدن/ پَیدا شدنبه وقوع پیوستن: راست شدنبه‌وقوع‌نپیوسته: ناشدَه (← دهخـ)بی‌ادب: بَدرَوِش (پهلـ: duš-rawišn/ ← دهخـ)بی‌اساس: بی‌بنیادبی‌اعتقاد: بی‌باوربی‌تقصیر: بی‌گناه (← دهخـ)بی‌توجه: بی‌پَروا (← دهخـ)بی‌حال: بی‌دَم (دهخـ← دم)بی‌حدوحساب: گَزاف (← دهخـ)بی‌خیال: بی‌پروابی‌رونق: بی‌نمود (← دهخـ)/ بی‌دَم‌ودودبی‌سبب: بی‌هیچ / bē-hēč/ bī-hīč/بی‌سواد: ناخوان (دهخـ← ناخوانا)بی‌عار: بی‌ننگبی‌غیرت: بی‌ننگ (← دهخـ)بیقراری نارامی: (دهخـ← نارام)بی‌مسئولیتی: بی‌پُرسانیبِینی و بین‌الله: خداراستی/ خداوراستیبی‌وقفه: یَک‌رنگپارک: باغپالتو: بالاپوش (← فرهنگ نظام)پررونق: پُرجَنب‌وجوشپررونق بودن: جوش بودنپز دادن: سوزنمایی / sōz-nemāy-ī/پلیدی: مُرداری (← دهخـ/ دهخـ← مردار)پلیسِ گشت: گَزمِه (← دهخـ)پودر: گَردَه (← دهخـ)تأسف: اَرمان (← دهخـ)/ افسوس (← دهخـ)تأسف خوردن: اَفسوس داشتن (← دهخـ)/ دست بَه دندان گزیدن/ هَی‌هَی کردن (دهخـ← هَی)تأمل: سنجشتبدیل کردن: بَه دیگر آوردنتجاوز: دست‌دَرازی (دهخـ)تجاوز کردن (به کسی): بَه دامن ( ِکسی) دست دَراز کردن/ دست انداختن (سرِ کسی)تجدید کردن: تازَه ساختن (← دهخـ)/ نَو ساختنتجدید گشتن: از سرْ نَو شدن (دهخـ← نوش شدن)تجلیل به عمل آمدن: بزرگداشت شدنتحصیل‌کرده: خواندَهتحمل کردن: برداشت کردن (دهخـ← برداشت)تحمل: برداشت/ ورداشت (← دهخـ)تحمیل کردن: بار کردن (← دهخـ)تخطی کردن: پای خودَ کج ماندن (دهخـ← ماندن)تخفیف: کاهِش (دهخـ/ پهلـ: kāhišn)تخفیف حاصل شدن: کاهش آمدنتخفیف دادن: کاهَش آوُردنتخمین: سنجشتخمین زدن: بَرآوُردنتدارک: آمادَگی/ آمادَه‌گیری (← دهخـ)تدارکات: آمادَگی/ آمادَه‌گیری (← دهخـ)تردید: دودلِه‌گی (دهخـ← دودله‌شدگی)/ دل زدنترک کردن: یَک‌سو ماندن (دهخـ← ماندن)/ از سر ( ِخود) پس کردنصیفی‌جات: تَرکاری‌تَرَنگ: ساعت: شصت دقیقهترور: هِراس/ هِراس‌افکنیتروریستی: هِراس‌اَفکنانَهتزریق: پیشْکاری/ پیچْکاریتسکین یافتن: آرام کردن (پزشکی)تسلیم شدن: گردن ماندن (دهخـ← گردن نهادن/ دهخـ← ماندن)تسلیم کردن: سُپاردن (← دهخـ)تشویش داشتن: رَی زدن/ سَودا زدن (دهخـ← سودا)تشویش ذهنی: سَوداتشویش کردن: دغدغَه کردن (دهخـ← دغدغه)/ دل زدنتصاحب کردن: از خودْ ساختنتصادم پیدا کردن (با مین): برابر شدنتصمیم: دل (← دهخـ)تصویب کردن: پِسند کردنتطبیق دادن: برابر کردن (دهخـ← برابر کردن)تطبیق داشتن: سَرخوردنتعارف کردن (چیزی را): پیش کردنتعطیل: پَرچَوتعفن: بویناکیتعمق کردن: سر در گریبان خود کردنتعویذ: بلاگَردان (← دهخـ)تعویض: آلِش (← دهخـ)تغذیه: خوراکهتغییر دادن: گرداندنتغییرکردن: گشتن (← دهخـ/ پهلـ: gaštan)تفتیش خانه: خانَه‌پالی (دهخـ← پالیدن)تفتیش کردن: پالیدن (← دهخـ)||تفحص: کُنج‌وکاوتقدیم: پیشکَش (← دهخـ)تقدم داشتن: پیش (از چیزی) بودنتقدیم کردن: پیش کردن (← دهخـ)تقدیم کردن (به کسی): سُپُردن/ پیشکَش کردنتقلب کردن: آب در شیر انداختنتقلب: نادرستی (← دهخـ)/ فِریبکاریتقلبی: ساختَگی (← دهخـ)تکمیل کردن: پوره کردنتلف شدن: از پایْ افتیدن (گاو/ دهخـ← اُفتیدن)تلقی شدن: گفتَه شدن/ خوانده شدن (دهخـ← خواندن)تلقی کردن: شُمردن (← دهخـ)/ گرفتنتمدید کردن: نو کردنتمسخر: ریشخندی (← دهخـ)تمنا داشتن (از کسی): آرزومند بودن (از کسی)تمهیدات: آمادَگی (← دهخـ)تنقلات: چاشنی (← دهخـ)توافق: جورآمدتوافق کردن: جور آمدن (دهخـ← آمدن)توجه: پَروا (← دهخـ)توجه کردن: هوش داشتن (← دهخـ)/ هوش کردنتوصیه: سفارِشتوضیح: رَوشنی/ روشنگری/ روشنایی rōšnā-yī /rūšnā-yī //توضیح دادن: رَوشنی انداختن (دهخـ← روشن کردن)توطئه کردن: راه‌جوری داشتن/ دام‌شانیتولرانت: شکیبا (← دهخـ)تولرانس: شکیبایی (← دهخـ)تهدید کردن (کسی را): دندان‌خایی کردن (سر کسی) (دهخـ← خاییدن)تهیه: فراهم‌آوریثبات قدم داشتن: اِستاد بودن/ ایستاد بودنثلث: یک‌بر‌سه / yak-bar-sē/جاری (خون): چالانجاری: رَوان؛ نمونه: سال روان (دهخـ← روان)جالب: دِلچسپجاهل: گول (← دهخـ)جبران کردن: پوره کردن / pūra kard-an/جریان و قضیه: داستان (← دهخـ)جریان پیدا کردن: گشتنجریان داشتن: چالان بودنجریان نداشتن: ناچَلیدن (دهخـ← چلیدن)جریمه : تاوان (دهخـ)جزء (قرآن): پارَهجزا: پاداشت (← دهخـ)جسم (آدم): سروجانجعل کردن: ساختن (← دهخـ)جعلی: ساختَه (← دهخـ)/ ساختَه‌شدَهجفاکار: ستمگارجُک: فَکاهیجلادهنده: رَوشن‌گر (← دهخـ)جلد (تفنگ/ کارد/ بالشت/ نوار/ دندان/ آدامس/ کارد/ بالشت/ نوار/ دندان/ آدامس/ سیم برق) پوش/ پُشجلد کردن (کتاب): پوش کردنجلو: پیشِ روی / pēš-e rōy/جلوه بخشیدن: نَمود دادن (دهخـ← نمود)جلوه دادن: پرداخت دادن/ پرداز دادن (دهخـ← پرداخت)جلوه کردن: چِهرِه کردنجلویِ: پیشِجلویِ: دمِ رویِجن داشتن: گَرَنگ بودنجواهرات: گانَهجهانیْ سپاس کردن: یک دنیا تشکر کردنجهیزیه: چیزجیب‌بر: کیسَه‌بُر (← دهخـ)جیوه: سیماب (← دهخـ)چارگوشَه: مربع (← دهخـ)چراغ‌قوه: چراغ‌دِستی (← دهخـ)حاتم‌بخشی: شاهْ‌بخشیحاد (وضعیت) : : نازُکحاشیه: کَنارَه (← دهخـ)حاصل شدن: پَیدا شدن/ خیزیدن/ دِستْ‌یاب شدن (← دهخـ)حاصل کردن: برداشت کردن (دهخـ← برداشتن حاصل)حاضرجواب: تیززُبانحاضرجوابی: زُبان‌بازی/ زبان‌درازیحال دادن (موسیقی/ غذا): فاریدنحال و حوصله نداشتن: دَ خوی نبودن dar xōy na-būdan //حالت تهوع پیدا کردن: دلْ بد شدنحامی: پشتیبان / pušt-ī-bān/حتی: تاحداقلِ مسکن: سَرپناهیحداقل: کم‌ازکم/ کَمَشحرارت: تَف (← دهخـ)حرف خود را عوض کردن: از گپ گشتنحساس (وقت): باریکحساس: نازُک (← دهخـ)/ نازک‌دلحسرت: اَرمان (← دهخـ)حضور: بودنحفاری: کَندَنْ‌کاریحفاری‌کننده: کَندن‌ْکارحفاظت کردن: گزمَه کردن (دهخـ← گزمه)حفظ شدن: از یاد شدنحفظ کردن: از یادْ کردنحقوق‌دان: قانون‌دان (← دهخـ)حکاک: کَندن‌ْکارحکاکی: کَندَنْ‌کاریحل شدن (نمک در آب): آب شدنحل شدن )مشکل(: گُشایش پَیدا شدن (دهخـ← گشایش)حلالی طلبیدن: بخشش گرفتنحلزون: گَوَک (جانور)حلقه: چله / čela/حماقت: لَودَگی /lawdag-ī / (دهخـ← لوده)حمام آفتاب گرفتن: آفتاب دادنحمایت: پشتی / ī-/puštالحمدالله: مهربانی خداست (معمولاً پاسخ احوال‌پرسی/ دهخـ← مهربانی)حمل بار: بارْچالانی / /bār-čāl-ān-īحواس: هوشحواس‌پرت: هوشْ‌پَرَکحواس (خود را) جمع کردن: هوش کردن/ هوش ( ِخودَ) دَ سر گرفتن/ هوش خودَ گرفتنحواس خود را روی چیزی متمرکز کردن: هوش خودَ سون ( ِچیزی) گرفتنحواس ( ِ کسی را) پرت کردن: پریشان ساختن (کسی رَ)حوصله: شیمَهحوله: دستْ‌پاک/ دِس‌پاکحولۀ حمام: جانْ‌پاک (دهخـ← جان)حولۀ صورت: روپاک (← دهخـ)حیف و میل: تَرت‌وفَرتخارجی: بیرونی (← دهخـ/ پهلـ: kībērūn)خاطر: دل (← دهخـ)خاطرات: یادها (دهخـ← یاد)خاطر مشوش داشتن: دلْ پریشان داشتنخاطره: یاد (← دهخـ)خال حکم (ورق‌بازی): رنگخجالت کشیدن: سر ( ِکسی) خم شدن/ شرم خوردنخدا نصیبتان نکند: خدا نشان ندَه (دعا)خروج: بیرون‌رفتخسارت: تاوان (← دهخـ)خسارت دیدن: تاوانی شدن (دهخـ← تاوان)خست ورزیدن: سختی کردن (دهخـ← سخت)خسوف: مهتاب‌گرفتکی (دهخـ← مهتاب)خسوف شدن: مهتاب را سایَه گرفتن (دهخـ← مهتاب)خسیس (← دهخـ)خشن: زمخت (← دهخـ)خشونت: درشتی (← دهخـ)خفقان شدید حاکم بودن: کَلَۀ خودَ بالا آوردَه نتُوانستنخلاف کردن: بیراهی کردن (دهخـ← بیراه)خلق شدن: پَیدا شدنخلل وارد کردن: سنگ انداختن (← دهخـ)خلیفه: جای‌نشین (← دهخـ)خوش‌شانس: خوشبخت (← دهخـ)خوش‌معامله: خوشْ‌سوَدا (← دهخـ)خیاط: کالادوز (دهخـ← کالا)خیالاتی: سَوداییخیر پیش: پیشِ رویتان خوبیخیلی عالی و بی‌نقص: گُل‌وگلزارخیلی عزیز: بازارِ قند (خطاب)/ بازارِ گل (خطاب)داخل کردن: درون کردنداوطلب شدن: دست ( ِکسی) بالا شدندایر کردن: سرِ پا اِستاد کردندایر نگه داشتن: سرِ پا نگاه داشتندباغی: چرم‌سازی (← دهخـ)/ چَلَنگریدر رویاهای طلایی بودن: خواب زرین دیدندر رویاهای کمونیستی بودن: خوابای سرخ دیدن (سیاست)در صلح و صفا: بَه خوبیدر ضمنِ: در لابَلایِ/ در لایِ/ لابَلایِدر طولِ: در دَرازایِدر مقایسه با: بَه پَیمانَۀدر واقع: براستی (← دهخـ)در وهلۀ ثانی: بارِ دومدرج کردن (نوشته‌ای را در جریده‌ای): گرفتندعوا: جنگ (← دهخـ)دعوامرافعه: دَنگَلَهدعوای جزئی: زَدَنَکدعوای لفظی: جنگِ زَبانی (دهخـ← جنگ).دفعه: دِست/ گَشتدفن کردن: گور کردن (← دهخـ)دقیق: باریک (← دهخـ)/ باریک‌بین (← دهخـ)دمدمی/ دمدمی‌مزاج: دوشودل / du-šaw-del/دوام: پایَه‌داریدیش: بشقاب، کاسه (انگلـ: dish)ذاتی: خداداد (← دهخـ)ذکر: یادآوری (← دهخـ)ذکر کردن: یاد کردن (دهخـ← یاد کردن)/ یادآوری کردنذوق کردن: دل ( ِکسی) جوش زدنرابطه: بستَگی (دهخـ← بستگی)راه‌ورسم: راه (← دهخـ)رأی: رای rāy // (← دهخـ)رحم: زیرایِ دل (در زبان زنان)ردّ شدن (در امتحان): ناکام ماندنردّی (در امتحان): ناکامیرشوه دادن: شکم دادن (دهخـ← شَکم)رضایت: خوشی (← دهخـ)رطوبت: تَری‌ونمی (دهخـ← تری/ دهخـ← نمی)رفوزه: ناکامرقابت: هم‌چشمی (← دهخـ)رقص: بازیرمضان: ماهِ روزَه (← دهخـ)رواج و اعتبار نداشتن (پول/ سکه/ گواهینامه): ناچَلیدن (دهخـ← چَلیدن)رونق: رنگ‌ورخ/ آب‌ورنگ/ رنگینی (دهخـ← رنگین)رونق اقتصادی: بازاررونق بخشیدن: رنگین ساختن (چیزی رَ) (دهخـ← رنگین کردن)رونق یافتن: رنگ‌ورخ گرفتنرهن: گرو (← دهخـ)زبان (کسی) قاصر بودن: زُبان ( ِکسی) خُردی کردنزحمت کشیدن: خواری داشتنزحمت: خواریزکام: ریزِش (← دهخـ)زیاد شدن: بسیار شدنزیپ: زنجیرژست آمدن: ساختن (خودَ)سازمان تغذیۀ جهانی: سازمان خوراکۀ جهانساکنِ جایی: باشِندَه (← دهخـ)سالن انتظار: پای‌واز‌خانَهسبقت گرفتن: پیشی جستن (← دهخـ)/ پیشَکان زدنسبیل: بُروت (← دهخـ)سجاده: جای‌ْنماز/ جای‌ْنمازی (دهخـ← جانماز)سحرخیزی: پِگَه‌خیزیسدّ: بندسروصدا: دَنگْ‌دَنگ (← دهخـ)سرووضع: سروپای / sar-o-pāy/سطحی: رویکی / rōy-ak-ī/سقف دهان: کامِ بالا (دهخـ← کام)سکوت: خاموشی xāmōš-ī // آرامی/ خموشی (← دهخـ)سمّ‌شناسی: زهرشناسیسمّی: زَهریسوء تغذیه: کم‌خوراکیسهم کسی از چیزی: رَسَد (← دهخـ)سهولت: آسانیشانس آوردن: بختْ یاری کردنشانس: خوشبختیشایع گشتن: آوازَه شدنشایعه پراکندن: آوازه انداختن (دهخـ← آوازه)شایعه: آوازَه (← دهخـ)/ آوازَه و دروازَه (دهخـ← آوازه)/ شُک‌شُک/ شُک‌شُکیشجاعت: دلیریشدت (باران): زور zōr //شدّت گرفتن (بیماری): زور شدنشدت گرفتن: زور کردن (← دهخـ)شدید: زورآورشر به پا کردن: آتِش بَه خانَۀ زنبور زدنشعر: سرودشفاهی: زُبانی (دهخـ← زَبانی)شفیع: روی‌دارشک کردن: دودِلَه شدن (← دهخـ)/ دل زدنشوق زیاد داشتن: تپیدن (دهخـ)شیک: خوش‌نِما (لوازم خانه)شیمی: کیمیا (← دهخـ)شیمیمسیت: کیمیادان (دهخـ← کیمیا)صاحب شدن: از آنِ خود کَردن/ از خودْ کردنصاحب‌مرده: مَردَ‌ه‌دارصادق: راستَک/ راستْکار (← دهخـ)صبحانه خوردن: ناشْتا کردنصبحانه: ناشْتا/ چاشتصبر کردن: باشیدن (دهخـ← باشیدن: توقف کردن)صبور: شکیبا (← دهخـ)صحیح‌وسالم: سَرْدرستصدا درآوردن: آواز کَشیدنصرف (دستور زبان): گَردانصرف کردن (دستور زبان): گَردان کردنصفرا: زَردَه (← دهخـ/ پهلـ: zahrak)صلیب: چَلیپا (← دهخـ)صورت: دیدار (← دهخـ)صورت بخشیدن (به کار): چِهره دادنضایع شدن: بربادیضایع‌شده: برباد (← دهخـ)ضرب‌المثل: مَتَلضربدر: چَلیپا (← دهخـ)ضربه: وارضربه زدن: وار کردنضروری: دَرکار (دهخـ ← بکار)/ بَکار (← دهخـ)ضروری بودن: کار بودن (دهخـ← به‌کار بودن)ضعف جسمانی: کم‌شیمَگیضعیفه: سیاسَر (تحقیرآمیز)ضمّه: پیش / /pēš پیشطاق زدن: آلِش کردن (دهخـ← آلش)طبق: تَبَنگطحال: سپُرزَه (دهخـ← سپرز/ پهلـ: spurz)طرفدار: پشتیبان / pušt-ī-bān/ (سیاست)طرفداری کردن (از کسی): پُشتی ( ِکسی رَ) کردنطرفداری: پشتی/ ī-/pušt (پهلـ: (puštīhطلوع کردن: آفتاب برآمدن (دهخـ← برآمدن)طلوع: آفتاب برآمدن (دهخـ← آفتاب/ دهخـ← برآمدن)طول: دَرازی (← دهخـ)طولانی: دَراز (← دهخـ)/ دیرطول کشیدن: دیر شدن (← دهخـ)طولانی کردن: کَشال دادن (دهخـ← کشاله)ظاهر: رونَماظاهر شدن: رونَما شدنظرافت و نزاکت: نازنینی (← دهخـ)ظریف: نازُک (← دهخـ)/ باریک (← دهخـ)ظهر: چاشت (← دهخـ)/ چاشتِ روز/ پیشین (← دهخـ)ظهور کردن: بَرآمدن (← دهخـ)ظهور یافتن: رونَما شدنعابر: راهگذر (← دهخـ)عادت کردن: آمُختَه شدن (دهخـ← آمخته)/ آموختنعادی: آموختَهعازم: رَوان (دهخـ← روان)عازم بودن: راهی بودن (دهخـ← راهی)عاشق: گرفتار (← دهخـ)عاشقی: گرفتاری (دهخـ← گرفتار)عاقبت: انجام (← دهخـ)عجله کردن: زود بودنعدم موفقیت: ناکامی (← دهخـ)عرض: بَر (← دهخـ)عریض: بَردار (دهخـ← بر)عزل شدن: سُبُک‌دوش شدن (دهخـ← سبک‌دوش)عزل: سُبُک‌دوشی (دهخـ← سبک‌دوش)/ برکناری (← دهخـ)عزمْ جزم کردن: کمرَ بستَه کردن (دهخـ← کمر بستن)عزیز: شیرین (← دهخـ)عزیزم: بازار گل من (خطاب)/ بازارِ من (خطاب)/ جانِ من (خطاب)/ قندِ گُلِم (دهخـ← گل)عسلی (تخم‌مرغ): نیم‌بند (← دهخـ)عشا (نماز): خفتن: (← دهخـ)عصاره (میوه): شیرَهعصبانی: جگرخونعصبانیت: جگرخونیعصر شدن: دیگرَکی شدن (دهخـ← نماز دیگر)عصر: دیگر (دهخـ← نماز دیگر)عقب افتادن (ساعت): پس ماندنعقب افتادن: پسمان شدنعقب رفتن: پس گشتنعقب‌افتادگی: پَسمانیعقب‌افتادگی (پرداخت پول): پَس‌مانعقب‌افتاده: پسماندَه (← دهخـ)عقب‌عقبکی: پَسَکیعقب‌نشینی کردن: پس شِستن/ پَس‌جَستنعقداللسان شدن (علوم ‌غریبه): زُبان‌گویی ( ِکسی) بسته شدنعقده: کوفتِ دل (دهخـ← کوفت)علاج پیدا کردن: چارَه شدن (← دهخـ)علاقمند (هنرمند/ رشته): خوشْدارعلاقه: دِلچسبی/ دِلچسپی (دهخـ← دلچسب)علاقه داشتن: دلچسپی داشتنعلت اصلی مسئله: سرِ کَلاوَهعلناً: آشکارا (پهلـ.: āškārīhā)عمداً: به دستَه (دهخـ← دستی)/ دیدَه و دانِستَهعمل: کِرتَهعمله: مَزدور (دهخـ← مُزدور)عمو: کاکا (← دهخـ)عناد: بدبینی/ بدبینشیعود (بیماری): برگشتعودت‌کننده: بازگشت‌ْکنِندَهعوض شدن: دیگر شدن (دهخـ← دیگر شدن)عوض کردن: آلِش (← دهخـ)/ گرداندنغرامت: تاوان (← دهخـ)غروب: آفتاب نشستن (دهخـ← آفتاب)/ آفتابْ‌نِشست (دهخـ← آفتاب)غریب: بیگانَه (← دهخـ)غواص آب‌بازغیبت: بدگویی ( دهخـ)/ پشتِ‌سرگویی/ گپ‌گوییغیراکتسابی: خداداد (← دهخـ)غیرعلنی بودن: پشتِ پردَه بودنغیرمجاز: نارَوا (← دهخـ)غیرممکن: ناشُد (دهخـ← ناشدن)/ ناشدنی (← دهخـ)غیره و غیره: دیگر و دیگرفاصله: دوری (← دهخـ/ پهلـ: dūrī)فاصله گرفتن: دوری گرفتن (دهخـ← دوری گزیدن)فاضلاب: پس‌آب/ پَساوَهفدایی: سرسپردَهفِر اجاق‌گاز: داشفراق: دوری (← دهخـ)فرصت: روز (← دهخـ)فرصت دادن: وار دادنفرصت را از دست دادن: روز خودَ گم کردنفرصت شغلی: جایِ کارفرقی نداشتن: برابر بودنفعله: مَزدور (دهخـ← مُزدور)فکر و خیال: سَروسَودا (دهخـ← سودا)فکر و ذکر: سَودافوت کردن: گذشتن (← دهخـ/ پهلـ: vitaštan)فوراً: دِستی/ رَوفهمیدن: دانِستن (← دهخـ)فهمیده: دانستَه (آدم/ ← دهخـ)قائم‌مقام: جای‌نشین (← دهخـ)قاتل: خونْ‌کارقاطعیت: بُرِش (← دهخـ)قبلاً: پیشترک pēš-tar-ak //قحطی بودن: دمبِ موش سَفید نشدنقدرت: شیمهقرائت: خوانِشقرائت کردن: بَه خوانِش گرفتنقرعه: پِشْک (← دهخـ)قرمز: سرخقرمز به نظر آمدن (چشم): سرخ زدنقصور کردن: کم‌رَسی کردنقضیه: داستان (← دهخـ)قطع کردن: سُکْلاندن/ بُسکُلیدن/ سُکلیدن (دهخـ← سِکُلیدن)قطعه: پُرزَهقلاب: چَنگَک (← دهخـ)قلاب ماهی‌گیری: چَنگَکِ ماهیقلب: دل (← دهخـ)قلباً: ازْ دلقلیان: چلم elam čelem /č (دهخـ← چَلَم)قوت لایموت: یَک لبِ نانقوس برداشتن: کمانی شدن (دهخـ← کمانی)قول: زبان (دهخـ← زبان دادن)قول دادن: زُبان دادن (← دهخـ)/ زُبان کردنقوی: زورآور (← دهخـ)قیاس مع‌الفارق: دِه کجا و دَرختا کجا (منطق)قیافتاً: از چِهرِهقیافه گرفتن: پیشانیْ ترش کردن/ چِهرِه (ۀ خودَ) کَشیدنکاپوت: پُقانَهکاسبی: دکانْ‌داری (← دهخـ)کامل: پورَه (پهلـ: pur/ ← دهخـ)کاملاً: پورَه (پهلـ: pur/ ← دهخـ)کامل شدن: بود شدنکاندم: پُقانَهکبریت: گوگرد (← دهخـ)کثیف: ناپاک (← دهخـ)کسب کردن: از آنِ خود ساختنکفایت کردن: بس کردن، (← دهخـ)کلیه: گُردَه (← دهخـ)کمپین کردن: شمشیر زدنکمک: دستگیری (← دهخـ)کنایه‌آمیز: پالودار (دهخـ← سخن پهلودار)کُندم: پُقانَهکنترل خود را از دست ندادن: گرفتن (خودَ)کوچ‌ْکَشی: اسباب‌کشی (دهخـ← کوچ کردن)گل محمدی: گُلِ گلاب (← دهخـ)گیومه: ناخُنَکلازم: دَرکار (دهخـ ← بکار)/ بَکار (← دهخـ)لازم بودن: کار بودن (دهخـ← به‌کار بودن)لازم داشتن: به کار داشتنلازم شدن: کار شدن (دهخـ← به کار بودن)لاک: رنگِ ناخن (آرایش)لباس: جامَه (← دهخـ/ پهلـ: jāmak)لباس‌فروشی: رخت‌فروشیلذت: خوشی (← دهخـ)/ مزَه (← دهخـ)لطافت: نرمی (← دهخـ)/ نازُکی (← دهخـ)لطف: مهربانی (← دهخـ)/ نَوازِش (← دهخـ)لطف داشتن: مهربان بودن (دهخـ← مهربان/ بیشتر به گونۀ «مهربان استید» گفته می‌شود.)لطف کردن: نوازش دادن (دهخـ← نوازش)لطف کنید! (امر) : مهربانی!لطف کنید! (بسیار مؤدبانه): مهربانی بفرمایین (دهخـ← مهربانی)لطیف: نازُک (← دهخـ)لطیفه: فَکاهیلم‌یزرع: خارَه (←دهخـ)لوازم آرایش: سامانِ آرایش (دهخـ← سامان)لوازم یدکی: پُرزَهلوازم: سامان (← دهخـ)مؤنث: زن‌زاد (کمی تحقیرآمیز/ دهخـ← زاد)ماجرا: سرگذشت (← دهخـ)/ سخنمارک (کالا): نشانَهمال: داشتَه (← دهخـ)مال خود کردن: از آنِ خود ساختن/ از خودْ ساختنمال (ِ کسی) شدن: از (کسی) شدنمانع (ِ کسی) گشتن: خارِ سرِ راه شدنماهر: زِبَردست (← دهخـ)مبارزه کردن: شمشیر زدنمبتدی: نَوکار (← دهخـ)مبتذل: بازاری (← دهخـ)مبتلا: سردُچارمبصر کلاس: کِفتانمتأسف شدن: افسوس کردن (دهخـ‌← افسوس)متحد شدن: یَک مُشت شدن/ دست بَه هم دادن/ دست خود را یَکی کردن/ دست دادن (با هم/ همراهِ هم)/ یَکْ‌آواز شدن (دهخـ← هم‌آواز)/ یَک‌جا شدن/ یَک‌دِست شدن ، (دهخـ← یکدست)متحد کردن: بَه هم آوُردنمترجم: تَرجُمان (← دهخـ/ پهلـ: targamān)متصل: پَیوستَه (← دهخـ/ پهلـ: patvastak)متصل بودن: پیوست شدنمتعادل (دما): برابرمتعفن: بوی‌ناک (← دهخـ)متفق: یَکدِل (← دهخـ)متقلب: فِریبکار (← دهخـ)/ ساختَه‌کارمتورم: بادی (دهخـ← باد)متوقف شدن: بازماندن (← دهخـ)متوقف شدن: بند ماندنمتوقف کردن (موزیک): بند کردنمثانۀ جانور: پُقانَهمجبوراً: سَرزوریمجدداً: نو / naw/ (← دهخـ)مجرب: پُختَه‌کارمجسمه: پَیکرَهمجسمه‌ساز: پَیکرتراش (← دهخـ)محاصره: کمربندیمحافظت: پیره /payra / (دهخـ← پهره)/ هوش‌وانیمحبت: دوستی (← دهخـ/ پهلـ: dōstīh)محتوا: داشتَه (← دهخـ)محتویات: داشتَه‌هامحرقه (بیماری): تب کلانمحروم شدن (از چیزی): بازماندن (← دهخـ)محروم ماندن: دور ماندن/ پس ماندنمحسود: خارِ چشممحصول (کشاورزی): پَیداوارمحصول زراعی: کِشت (← دهخـ)محکم: استوار ostvār /estevār /ustovār //محکم: شَخمحکم‌کاری: پُختَه‌کاریمحله: گُذرمحلی: گذریمختصرمفید: یَکی‌وپُختَهمخفیانه: در زیرِ پردَهمدّ (دریا/ رود): آب‌خیزیمداخله: دست‌دَرازی/ دست‌اندازیمداخله کردن: دِست زدنمدال: گردن‌آویزمدفون شدن: زیرِ خاک گردیدنمذکر (آدم): مَردینَه (← دهخـ)مراجع: پای‌وازمراجعه‌کننده: پای‌وازمراعات (ِ کسی را) کردن: چِهرِه (ۀ کسی) رَ دیدنمراقبت کردن: نگاه کردن (← دهخـ)مراقبت و محافظت (راه): بازنگهداریمربوط دانستن (به خود): گرفتن (دَ خود)مردد: دودله du-del-a // (← دهخـ)مردود: ناکاممرض جسمانی: تن‌دردی (پزشکی)مرفه: خوب‌ْگذارَهمرهم: تَربند (← دهخـ)مزاحم و مخل: (توهین‌آمیز)زَخِ بلوطمزنّه کردن: انداز کردنمسئولیت به عهده گرفتن: گردن خودَ بِستَه کردنمستأجر: کرایه‌نشینمستقیم: راست (← دهخـ)مستقیماً: راست/ راستْ‌راستمسخره‌بازی: ریشخندیمسدود گشتن (خیابان/ رگ): بَند شدنمسموم: زهرآلود زهرناک (← دهخـ/ پهلـ: zahrōmand)/ زهرآگین/ زهرآلود/ زهردار (← دهخـ)مشاهدات عینی: چشم‌دیدهامشغول: کَلاوَنگمشوش: سَوداییمشهور: نامی (← دهخـ)مشهور بودن: نام داشتن (دهخـ← نام)مصاحبه: گفت‌وشنود/ گفت‌وشنید (← دهخـ)مصادف شدن: برابر شدنمصرّ: پافشارمصرع: پارَه (شعر)مصرف کردن (دارو را): گرفتنمصمم نبودن: دل ( ِکسی) خام بودنمصنوعی: ساختَه (← دهخـ)/ ساختَگیمضایقه کردن: کمی آمدن/ کمی شدنمضطرب شدن: سرخ‌وزرد ساختن (خودَ)مطابقِ: برابرِمطابق با: برابر بامطابق با خواست کسی بودن: بَه دل ( ِکسی) بودن بودنمطابق با قانون (حقوق): قانونمندمطابق بودن: سَر خوردنمطالبه: خواست (← دهخـ)مطالعه: خوانِشمطبوع افتادن (موسیقی/ غذا): فاریدنمطرح شدن: در مَیدان اَفتیدن (دهخـ← اُفتیدن)مطرح شدن (موضوعی): گپ ( ِچیزی) بالا شدن (دهخـ← گپ)مطرح کردن: در مَیدان پَرتیدنمطلب: سخنمطلب اصلی صحبت را شروع کردن: سَرِ گپ آمدنمطمئن: دل‌پُرمطمئن بودن: باور داشتن (← دهخـ)/ دل ( ِکسی) پُر بودنمطهر: نمازی (← دهخـ)معافیت: بَخشودَ‌گی (دهخـ← بخشودگی)معاند: بدبینمعاون اول: دستِ راستمعتبر (آدم) : روی‌دارمعتقد: باورمندمعدوم‌الاثر: ناپدید (← دهخـ)معدوم‌الأثر بودن: گُم بودنمعذرت: بخششمعرفی کردن: آشنایی بخشیدن/ شِناختاندنمعرکه: هَنگامَه (← دهخـ)معزول شدن: پسِ کلاه خود رفتنمعزول کردن (کسی را): از کار کشیدنمعطل: پَرچَومعقول بودن: بَه سُر برابر بودنمعلوم شدن: پَیدا شدن (← دهخـ)معمولاً: بیشترینَهمعمولی (آدم): سادَه و پیادَه (دهخـ← پیاده)مفتخر: رویْ‌سرخ (دهخـ← سرخ‌روی)مقام عالی: بالاجایمقاومت: پایَه‌داریمقایسه: سنجش (← دهخـ)مقایسه کردن: برابر کردن (دهخـ← برابر کردن)/ برابری کردن/ سَر دادنمقدار زیادی (از چیزی): یَک دامن (دهخـ← یک دامن اشک ریختن)مقصر: گُناکار (دهخـ← گنا/ دهخـ← گناه‌کار)/ گناهدار/ گناهکار (← دهخـ)/ گنه‌گارمقصود: دل (← دهخـ)مقعد: بُن (← دهخـ)مقیاس: پَیمانَه (← دهخـ)مقیم: باشِندَه (← دهخـ)مقیم بودن (در جایی): جاگزین بودنمکانیک: بستَه‌کارملاقات حضوری کردن: از نزدیک دیدنممتاز: بالانشین (← دهخـ)ممتد: کَشالممکن: شُدممکن نبودن: شُد نداشتن/ شُد نشدنمناسب کسی بودن: زیبیدنمناسب: بَجا (← دهخـ)مناسبت: پَیوند (← فهرست ولف)منافقانه: ساختَگیمنبع: چشمه (← دهخـ)منحرف: بدراه (دهخـ← بدراه)/ بد و بیراه (آدم)منحرف بودن: کج‌راهیمنحرف شدن: بیراهی کردن (دهخـ← بیراه گردانیدن)/ بیراهَه رفتن/ بَه بد را رفتن/ بَه بیراهَه رفتن/ کج شدنمنصرف ساختن : گرداندنمنطبق: برابرمنظور: دل (← دهخـ)/ گپِ دلمنفجر شدن: کَفیدن (← دهخـ)منفور: خارِ چشمموات (زمین): خوارَهمواجهه: سردُچارمواد غذایی خوراکهمواظب بودن: هوش کردن/ دیدنمواظب ( ِخود) بودن: هوش ( ِخودَ) دَ سر گرفتنموجود زنده: زندَه‌جان/ جُمبِندَهمورد علاقه: دِلچسپ (دهخـ← دلچسب)مورد مؤاخذه قرار گرفتن: پُرسان شدنمورد نفرت: خارِ چشمموضوع: سخنموفق: کامگار (← دهخـ)موقت: گذریمونتاژ: بستَه‌کاریمونتاژ کردن (فیلم): پَیوند کردنمونتاژکننده: بستَه‌کارمهلت دادن: وار دادنمهم بودن: ارزش داشتنناجایز: نارَوا (← دهخـ)نادر: کمْ‌یافتناراحت: آزردَه (← دهخـ)/ دِلْ‌آزردَه (← دهخـ)ناراحت شدن: کَفیدنناراحت کردن: دِلْ‌آزردَه ساختن (دهخـ← دل‌آزرده)نارضایتی: ناخوشْ‌آییناظر: بالابینناموفق: ناکام (← دهخـ)نبش قبر: کاوُش (دهخـ← کاوِش)نتیجه: انجام (پهلـ.: anjāmiš)نجاست: مُرداری (← دهخـ)نشریه: جَریدَه (← دهخـ)نصب کردن (توری به پنجره): بند کردننصف کردن: نیم کردننصیب: بَخچنظارت: بالابینینظافت: پاک‌کاری/ پاکارینظر: نَگاه (دهخـ← نِگاه)/ راه (← دهخـ)نفخ معده: دَمِش (← دهخـ)نقاشی: رنگ‌کاری (← دهخـ)نقره‌ای (رنگ): سیمابی (← دهخـ)نقصان: کَمبوت/ کمبودنقصان پیدا شدن: کمی آمدن/ کمی شدننقطه‌ضعف کسی را تحریک کردن: بَه رگِ خواب ( ِکسی) نشتر زدننوبت: دِستنور: رَوشنی/ روشَنا (← دهخـ)/ روشنایی rōšnā-yī /rūšnā-yī // (دهخـ← رَوشَنایی)نوع: رنگنهار: چاشت (← دهخـ)واجب شدن: کار شدن (دهخـ← به کار بودن)وارد بودن (در کار): دِسترَسی داشتنواضح شدن: پَیدا شدنواضح کردن: آفتابی ساختنواقعاً که: راستی که (دهخـ← راستی)واقعاً: بَراستی/ راستیواقعه: پیشامدواقعیت امر: راستِ گپواقعیت: راستی (← دهخـ)/ راست (← دهخـ)واقعۀ اتفاق‌افتاده: شدنیواکس (کفش): رنگوجود: هست‌وبود (← دهخـ)وحشی: جنگلی (دهخـ)ورطه: گرداب (← دهخـ)ورید: سیاه‌رَگ (← دهخـ)وسع مالی داشتن: زور ( ِکسی) کَشیدنوسیله: افزار (← دهخـ)وصل کردن: بند کردنوصلت کردن: خویشی کردن (دهخـ← خویشی)وضعیت: روزوحال (دهخـ← حال‌وروز)وضعیت مادی ( ِکسی): روز و روزگاروضو: دَستْ‌نَماز/ دِستْ‌نِماز (← دهخـ)وضوح: روشنایی rōšnā-yī /rūšnā-yī //وظیفۀ کسی بودن: بَه (کسی) بودنوعده کردن: زبان دادن (← دهخـ)وعده: زبان (دهخـ← زبان دادن)وقت تلف کردن: روزگُمی داشتن (دهخـ← روز)/ روز خودَ گم کردنوقت عصر: دیگرَکی (دهخـ← نماز دیگر)وقت کسی را هدر دادن: روز ( ِکسی رَ) بیگا ساختن (دهخـ← بیگاه)هدر دادن: در آب انداختنهدر رفتن: بربادیهدف: نِشان (← دهخـ)/ نشانَههدیه کردن: بخشش کردنهلاکت: بربادیهلیکوپتر: چَرخَکیهم‌شکل بودن: چِهره دادنیرقان: زردی (بیماری/ ← دهخـ)یرقان نوع B (بیماری): زردیْ‌سیابعضی وقت‌ها: گاهْ‌گاه (← دهخـ)یک دنیا تشکر: جهانیْ سپاس/ یَک جهان سِپاس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی