دشک از مصدر « دُشَماخ » گرفته شده و دشماخ یعنی پهن کردن و گستراندن . دشک یعنی پهن شده . در عراق بدان دَوشَک و در عربستان مَرتَبة و در عربی فصیح فِراش گویند . تجدید فراش به معنی ازدواج مجدد نیز به معنی نو کردن دشک است .
خیلی کلمات که در فارسی استفاده میشود ترکی است
ییلاق-قشلاق-شلاق-اتراق-قالتاق-سنجاق-چماق-قالپاق و ...
گزمه- ترمه-چکمه و ...
قاطر-قطار-قاتی کردن-و حتی قاتق شمالیها- که از ریشه قاتیشدیماق (یکی کردن-مخلوط کردن) هستند
قاپیدن- چاپیدن-
چالش-چاوش-قالش و ...
حضور ذهن ندارم
پاسخ:
کاملاً درست است مایه سربلندی است که واژگانی از زبان هم میهنان آذربایجانی در فارسی داشته باشیم .
دوست گرامی جناب ابراهیم
نظرتان کاملا نادرست است! اتفاقا مثالهایی که آورده اید همگی متأسفانه(!!!) ریشه فارسی دارند. اگر تمایل داشتید حاضرم با شما در پیوند با ریشه یابی این واژگان به گفتگو بنشینم.
بسیاری از واژه هایی که می پنداریم ترکی یا عربیند در واقع پارسی هستند و به این زبان ها رفتند و دگرگون شدند و دوباره با همان شکل دگرگون شده به فارسی بازگشتند. مثل عسل که همه می پندارند عربیست ولی عسل (آسل) بوده به معنای سلول ساز. و امروزه نه تنها می پندارند عسل عربیست بلکه می پندارند که عسل به معنای شهد است. ولی آسل یا همان عسل نام تمام حیوانات سلول ساز است. و هنگامی که می گوییم زنبور عسل یعنی زنبور سلول ساز.
عجیب تر این است که در پارسی سره به عسل(شهد)، می گویند انگبین! ولی انگبین نام عسل(شهد) نیست بلکه نام خود زنبور عسل است که شهد تولید می کند که از ترکیب انگ(پیشوند و پسوندی در فارسی باستان به معنای دارای حالت + بین به معنای بینش و دانش و انگبین یعنی دارای بینش و دانش. همانگونه که در انگلیسی به زنبور عسل می گویند honey bee یعنی زنبور فاضل و دانا.
ایذا زمبور درست است نه زنبور؛ زمبور از ترکیب زم(=سرما؛ زمستان) + بور(=بریده شده، از انظار نا پدید شده) ساخته شده است به معنای در سرما یا زمستان از انظار بوریده شده(ناپدید شده).
پس می بینیم که ما با واژه های زبان خودمون هم نا آشناییم و اونها رو نه تنها غلط می گیم و می نویسم بلکه معنی اونها رو هم درست نمی دونیم تا چه رسد به واژه های فارسیی که در زبانهایی مثل ترکی و عربی وارد شدند. مثلا همه می پندارند آقا و آغا ترکیست در حالی که آقا و آغا در ترکی و اخی در عربی از ریشه (هاخا)ی فارسی هستند که در اصطلاح و استعاره از برادر می باشد در واژه هخامنش که هاخامنش بوده. یا مثلا Calendar انگلیسی همان قلندر که معرب کالندر فارسیست می باشد ولی ما از این موضوع آگاه نیستیم و از تقویم عربی به جای کالندر فارسی استفاده می کنیم. البته استفاده از واژه های عربی که زبان قرآن است و ترکی که زبان هموطنان غیورمان است هیچ عیبی ندارد، اما چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که: همه کار گیتی به اندازه به.
در ضمن آقای ابراهیم چالش فارسی و به نظر من به معنای بالا و پایین زندگی میباشد. منظورم از بالا و پایین، پستی و بلندیست یا ناگواریها و مشکلها و درگیرهای زندگی در کنار خوشی هاست یا شاید هم به معنای چاله چوله های زندگیه (از اونجایی که آش به معنای زندگیه). البته این نظر منه که زبانشناس نیستم که شاید غلط باشه ولی از این بابت صد در صد مطمئنم که یک واژه آریاییست و نه ترکی (این مثل روز برام روشنه).
در ضمن در کامنت زیر ریشه یابی ها واژه ها رو من از PCForS.com کپی کردم که باز هم یادم رفت بنگاه(منبع) رو ذکر کنم.
مهسا خانوم چرا عصبانی میشی.
هر کجای فرهنگ عمید رو که دوست داری اصلا شانسی باز کن خواهی دید که حد اقل از 50 تا لغت 45 تاش عربیه.اگه مقدمه ی استاد عمید رو هم بخونید خواهید دید که از 32 حروف الف با ی زبان فارسی 8 تاش مال خودش نیست.
من زبان فارسی را دوست میدارم اما چیکار کنم که حد اقل 75٪ لغتاش از عربی و انگلیسی و فرانسه و ترکی گرفته شده.
آقای اشکبوس، حرف بینندهی پانترکیست شما به نام «ابراهیم» کاملا دروغ است.
اولا : چند واژهای که از دوران قاجار در زبان فارسی رسمی رایج شده است یک صدم واژههای فارسی نیست که در ترکی از ترکیه گرفته تا ازبکستان رایج است.
ثانیا: بسیاری از واژههایی که ایشان بنام ترکی میزنند فارسی و گاه عربی هستند.
مثلا در نمونههای همین شخص:
قاپیدن : تغییریافتهی «کپیدن» است در شعر عنصری دقت کنید:
«در خون جگر بسی تپیدم/ تا بوسه ای از لبش کپیدم»
قطار : یک رشته شتر عربی (بنگرید دهخدا)
قاطر : کرتر در واژهنامه سغدی
ثالثا : فرهنگ معین ۱۰۰ هزار واژه دارد که تنها ۱۲۰۰ واژه را ترکی دانسته (که پژوهشها نشان میدهد دستکم نیمشان ترکی نیستند) یعنی نزدیک به یک درصد!! آنها هم واژههای کاربردی نیستند بلکه در متون فارسی بکار برده شده اند چه بسا بدست نویسندگان ترک مثل ناصرالدین شاه تا ساعدی.
رابعا : هزارسال پیش محمود کاشغری لغتنامهی «دیوان اللغات الترک» را نوشت که در مقدمهش آورده بیابانهای ترکستان را گشتم تا یک واژه هم باقی نماند!
یعنی آنچه امروزه به ترکی تقدیم یا توسط پانترکیستها غارت میشود را از کتاب کاشغری میتوان ترکی نبودنشان را اثبات کرد.
1. آش( واژهی سنسکریت که فقط ۴ هزار سال پیشینه در ایران دارد یعنی ۲۵۰۰ سال پیش از وجود اولین نشان از نام تورک در کتیبه اورخون مغولستان)
2. اتاق(اتاق از وثاق عربی است نه ترکی { باباطاهر : بیا یک دم منور کن وثاقم...}
3. اتو (واژهی روسی Etuvee را به خیال اینکه چون شبیه «بشین» در ترکی است، ترکی مینامند!)
4. النگو (= النگ + و ==> النگ پیرامونگیر + و صفتساز همچون شکمو،دماغو...
5. باروت (= تلفظ دگرگون poudre فرانسوی که در انگلیسی هم powder یا gunpowder گویند)
6. بشقاب(پیشکاب در افغانستان ← پیشکابا : فارسی + سکایی/ واژهی پیشدستی هم از همین الگو ساخته شده)
7. بغچه(بوغ=لفافه(از آنندراج)+«چه» پسوند تصغیر ، در ترکی بوغ=بخار + چه پسوند نسبت زبانی است)
8. بیگ(بیگ،بک ، بویوک دگریدهی بگ از بغ که در پهلوی به معنی بزرگ بود و در نام بغداد بکار رفته)
9. تک (= فرد،تنها،دگریدهی تاک که معربش طاق است در قمار ، در برابر جفت: باباطاهر:به طاق جفت ابروی تو سوگند. که همجفت غمم تا از تو طاقم/سنایی:من نخواهم جفت را از جفت بگذر طاق زن/سعدی:تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید)
10. توپ(توپ ریشهی توپیدن دگریدهی تپیدن و همخانوادهی تپاندن ،تپانچه،توپان،توپنده که به سان طوفان و طوفنده مینویسند.بنگرید به تپانچه)
11. چاقو ( چاقو دگریدهی چاکو : چاکدهنده که در هند هنوز بکار میرود همانند شکمو،دماغو و...)
12. خورجین(خُرج=توشهدان عربی + ین پسوند نسبت فارسی مثل زرین،سیمین)
13. دول (= دلو معرب از دول پهلوی)
14. سوتین(فرانسوی،soutien ازsoutenir بمعنی نگهداشتن که با بریدن سر واژه سوت=شیر مصادره کردهاند!)
15. میلیون- 16. میلیارد (فرانسوی از millia لاتین.سر این را هم بریده و تبدیل به مین=هزار کرده و بقیهاش را سکوت)
17. سوغات (= سوق + ات =بازار عربی از سوک پهلوی/برخی آن را مغولی دانستهاند)
18. غنچه(غنده=پیچیده+ «چه» پسوند تصغیر)
19. فنر (همان feder آلمانی است)
20. قاپیدن (قاپیدن : دگریدهی کپیدن(
21. قاچ (=برین از کرچ فارسی است)
22. قاشق( قاشق معرب کاوچک از کفچک. پیوندی با قاش(ابرو)ترکی برایش نیافتم )
۲۲. قیچی ( خاییچ مغولی است که در مترجم گوگل هم میتوانید ببینید)
آغای «علی»
شما فرهنگ لغت آذربایجانی (نوشتهی دکتر بهزاد بهزادی) رو هر صفحهاش که خواستی باز کن ۹۰ درصدش فارسی و عربیه.
لغتنامه عمید،معین،دهخدا راهنمای متون فارسی هستند که واژههای بکاررفته را معنی میکنند نه فرهنگنامه زبان فارسی. این متنها برخی بدست ترکهایی همچون ناصرالدین شاه- امیرعلیشیرنوایی- ساعدی- بهرنگی و... نوشته شده اند و پر از واژههای ترکی هستند که ناچارا در لغتنامهها معنی شده.
زبان فارسی دارای دیوان و کتابهای بزرگی به فارسی سره است ( شاهنامه- دیوان علامه طباطبایی- خسرونامه پورخاقان و...)
یک صفحه به زبان ترکی خالص توی دنیا میتونی پیدا کنی؟ بهت جایزه بدم؟
زبان فارسی ریشه در زبان کهن پهلوی و زبان چندهزارسالهی اوستایی داره ، ترکی ریشهاش به کجا میرسه؟
فقط از زبان پهلوی(پارسی میانه) ۴۴۰ هزار لغت بجامانده، که اگه اینها در فارسی مشتق بشند میلیونها واژه میده.
زبان فارسی رو از دکترحسابی بشنو چیه با ترکی که یک زبان پسوندی(محدود) و هماواییدار (محدود) و هجایی (محدود) هست مقایسه میکنی؟
آقای اشکبوس لطفا برای واژههای ترکی (که غرضورزی دربارشان زیاد است) با منبع (کتب قدیمی نه کتب ساختهشده باکو و آنکارا و بعد از انقلاب تبریز) مطلب بگذارید.
اگر به فلسفهبافی باشد، دوشک را میتوانیم بگوییم از دوچاک گرفته شده که دو دهانهی بالایی و پایینی آستر آن که درش پنبه میکنند منظور بوده.
با چنین استدلالهایی « ایتالیا = ایت+آل+یا = سگ رو بگیریها!»
«عراق= عر+ اق= شوهری»
و ...
بر فرض راستگویی ایشان:
در فرهنگنامهی سره تشک را «نهالی» گفتهاند.
سالها درجستجوی یک زبانشناس فارسی زبان بودم.
شاید در آینده از شما پرسشهای داشته باشم.
بهروز وکامگار باشید